اشعار و نوشته‌های رها فلاحی

شعر و ادبیات
۱۶
آذر

ای کاش غول می‌شدم!
✍ رها فلاحی


بابای رها برای مدتی به مسافرت رفته بود.
او برای انجام کارهایش به شهری خیلی دور، رفته بود.
هر چند رها روزانه چند بار با پدرش تلفنی حرف می‌زد، اما هیچ از دلتنگی‌اش کم نمی‌شد.
یک شب که بعد از نیم ساعت تلفنی حرف زدن با پدرش به رختخوابش رفت که بخوابد، با خودش فکر کرد چه خوب می‌شد که یک غول خیلی بزرگ بود و می‌توانست با برداشتن چند قدم پیش پدرش می‌رفت و او را می‌دید تا دلتنگی‌هایش تمام شود.
با این فکر و خیال‌ها به خواب رفت.
در خواب رها، غول خیلی بزرگی شد. تمام شهر را با برداشتن یک قدم رد می‌کرد.
با پنج شش قدم دیگر به شهری که پدرش بود، رسید و پدرش را دید.
ولی به جای اینکه از دلتنگی‌اش کم شود، هیچ که نشد، بیشتر هم شد!...
چرا؟!
چون‌ که رها آنقدر بزرگ بود که پدرش نتوانست او را بغل کند. حتی نتوانست صورت او را ببوسد، چه برسد که موهایش را شانه کند.
رها خیلی غصه خورد.
توی خواب به گریه افتاد و آرزو کرد که هیچوقت غول نمی‌شد.
هنوز آرزویش را به زبان نیاورده بود که با صدای مادرش، از خواب بیدار شد.
مادرش پرسید که خواب بدی دیدی؟!
رها جواب داد که خواب دیده غول خیلی بزرگی شده و ماجرای خوابش را تعریف کرد.
مادرش غمگینانه لبخندی زد و دستی به صورت رها کشید.
رها نگاهی به دست و پا و بدن خودش انداخت و خدا رو شکر کرد که خودش است و غول نیست.


#رها_فلاحی

 

  • رها فلاحی
۱۵
آذر

استاد "عباسعلی سپاهی یونسی"، شاعر خراسانی، زاده‌ی سال ۱۳۵۴ خورشیدی، در روستای یونس شهرستان گناباد است.

 

عباسعلی سپاهی یونسی

استاد "عباسعلی سپاهی یونسی"، شاعر خراسانی، زاده‌ی سال ۱۳۵۴ خورشیدی، در روستای یونس شهرستان گناباد است.
او تاکنون اشعار زیادی سروده و کتاب‌های بسیاری چاپ کرده است، که اسم بعضی کتاب‌هایش به قرار زیر است:
- راه رفتن زیر باران
- روستای من و ۹ سالگی مبارک
- جبهه در یک آلبوم
- همای رحمت
- صبح صادق
- با لبخندهایت آشنا هستم
- صبح و سیب است
- بخواب آروم گل بابا
- دوچرخه فکر می‌کند به ما دو تا
- باز هم که دیر آمدی
- نه نخ شدم نه خرس
- شب که میشه کلاغا
- کلاس درس آقا
و...
دو کتاب "با لبخندهایت آشنا هستم" و "صبح و سیب است"، در جشنواره‌ی کتاب کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برگزیده شده است.

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

 

◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
رویید بر لب‌های من لبخند
خورشید تا بر صبحِ من تابید
آغاز کردم روز نو را باز
با دیدن خورشید و گل‌هایم
احساس کردم حالِ من خوب است
دیدم عجب جایی است دنیایم
گفتم همین گل‌ها همین خورشید
امروز خوش کردند حالم را
بردند تا اعماق زیبایی
این صبح روشن هم خیالم را
گفتم: تشکر می‌کنم گل‌ها
گفتم: تشکر می‌کنم خورشید
گل‌ها مرا سرشارِ حس کردند
خورشید هم خوشحال‌تر تابید.

(۲)
[برای آخرین خرسی که نادانی ما، او را کشت]
تو داشتی آرام می‌رفتی
شاید گرسنه بودی آن ساعت
ماشه چکید و بعد افتادی
خط خوردی از دنیای ما راحت
آرام نالیدی و جان دادی
نالیدنت از عمق جانت بود
تصویر مردی با سلاح خود
در چشم‌های مهربانت بود
تو قسمتی از این وطن بودی
افسوس مرگ از قلب تو رد شد
شلیک شد نادانی ما باز
افتادی و، ای وای من بد شد
انسان چه می‌خواهد از این دنیا
از این‌ همه کشتن چه می‌گیرد
ای کاش می‌فهمید دنیایش
بی‌خرس و ببر و شیر می‌میرد.

(۳)
[مورچه و یخچال]
لابه‌لای خوردنی‌ها
کشف کردم با چه سختی
من خودم این سرزمین را

هرچه می‌خواهم در اینجا
هست ارزان و فراوان
میوه، خرما، نان و خامه
می‌خورم من کیک الان

آن طرف‌تر هست میوه
خربزه با هندوانه
می‌برم از چیزهایی
مختلف با خود به خانه

می‌روم حالا به خانه
تا بگویم این خبر را
با تمام دوستانم
باز می‌آیم به این جا

وای آمد یک نفر زود
این در یخچال را بست
یک نفر لطفا بگوید
پشت در یک مورچه هست

(۴)
[خسته نباشی خدا جان]
تو این همه برف آفریدی 
و تازه آن هم دانه دانه
من توی این فکرم که داری 
در آسمان‌ها، کارخانه!
مشغول کار برف‌سازی  
صدها فرشته صبح تا شب
آن‌وقت می‌بارد چه زیبا 
هی برف از بالا مرتب
از بس که در کارت دقیقی
هرگز نکردی اشتباهی
هرگز نباریدی خدا جان 
از آسمان، برف سیاهی!
تولید برف، دانه دانه  
شاید نباشد کاری آسان
اما تو خیلی مهربانی
خسته نباشی ای خدا جان!    

(۵)
[سرنوشت]
پرتقال خونی بزرگ گفت:
"من؛ از تمام میوه‌ها سرم!"
موز گفت: "اشتباه می‌کنی
من که بهترم"
ناگهان یکی رسید
خسته بود
پرتقال خونی اول از همه
قاچ شد 
بعد موز...
چند لحظه‌ای گذشت
نه جناب موز مانده بود
نه جناب پرتقال
زندگی دقیقه‌ای است
بی‌خیال

(۶)
[بخاری]
تابستونا تعطیله
میره توی انباری
وقتی زمستون میشه
کار می‌کنه بخاری

گرماهای داغ داغ
میده به خونه ما
وقتی میرم کنارش
به من میگه بفرما

زودی می‌گیرم از اون
گرما برای دستم
دوستش دارم همیشه
الان پیشش نشستم

(۷)
[رفتگر]
در خیابان شلوغ
باد هو هو می‌کند
برگ‌ها را می‌کند
بعد جارو می‌کند
می‌شود یک رفتگر
باد توی شهر ما
حیف بد جارو زده
رفتگر هر کوچه را
از کنار جارویش
برگ‌ها در می‌روند
برگ‌های زرد و سرخ
جای دیگر می‌روند
کاشکی جارو کند
او کمی بهتر از این
چون که مانده این همه
برگ بر روی زمین

(۸)
[زخم]
پایم شده اوف
افتادم الان
یک ذره خون هم
می‌آید از آن

زودی دویدم
من توی خانه
می‌ریخت اشکم
هی دانه دانه

وقتی که مامان
اشک مرا دید
بوسید من را
یک ذره خندید

یک چسب چسباند
او روی زخمم
از صورتم رفت
آن وقت اخمم

(۹)
تمام روز را سر گذر
به انتظار کار
به انتظار چند لقمه نان نشسته بود
نشسته بود
ولی عجیب خسته بود
دوباره شب
به خانه بازگشت
و فکر کرد: چه‌‌قدر دست‌خالی‌ام.
نه کار و کاسبی
نه لقمه‌ای برای بچه‌ها
خدا! کجاست سهم ما؟
دوباره شب
دوباره دست‌های خالی پدر
دوباره چند چشم تر
 

گردآوری و نگارش:
#رها_فلاحی
 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
 

سرچشمه‌ها
https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
https://www.hamshahrionline.ir/amp/388484/
https://beyadebaba.blogfa.com/category/76
https://www.iranketab.ir/profile/24549
https://rudeabi.ir
@abbas_sepahi_younsi
و...
 

  • رها فلاحی
۱۵
آذر

بانو "محبوبه‌سادات صمصام شریعت" شاعر ایرانی، زاده‌ی ۱۱ تیر ماه ۱۳۶۱ خورشیدی، در اصفهان است.

 

محبوبه صمصام شریعت

بانو "محبوبه‌سادات صمصام شریعت" شاعر ایرانی، زاده‌ی ۱۱ تیر ماه ۱۳۶۱ خورشیدی، در اصفهان است.

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

◇ کتاب‌‌شناسی:
- لالایی گل‌ها (شعر)، فرهنگ مردم ۱۳۹۳
- لالایی عروسکی (شعر)، فرهنگ مردم ۱۳۹۳
- لالایی زمستونه (شعر)، فرهنگ مردم ۱۳۹۳
- لالایی شب و روز (شعر)، فرهنگ مردم ۱۳۹۳
- کوچولو در خانه، فرهنگ مردم ۱۳۹۴
- کوچولو در شهر، فرهنگ مردم ۱۳۹۴
- کوچولو در مدرسه، فرهنگ مردم ۱۳۹۴
- کوچولو در حمام، فرهنگ مردم ۱۳۹۴
- شهر الفبا، فرهنگ مردم ۱۳۹۵
- ستاره‌ی قاصدکی
- دلم یه مهمون می‌خواد
و...

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
[پروانه]
پروانه پر زد آمد
نزدیکِ خانه‌ی ما
چرخید پشت شیشه
گفتم به او: بفرما

او در اتاق با من
یک دفعه روبرو شد
عکسِ گُلِ لباسم
باند فرود او شد

(۲)
[درخت پشت دیوار]
بابا برای باغچه
یک بچّه کاج آورده است
در خاک او را کاشته
من را نگهبان کرده است

گفته که در هفته دو بار
باید که سیرابش کنم
من دوست دارم غیر از آن
خوش‌حال و شادابش کنم

او تازه اینجا آمده
پس غیر نور و خاک و آب
من با نوازش بهتر است
دورش کنم از اضطراب

(۳)
[مهمان گل]
وقتی که آب دادم
گل‌های خوشگلم را
یک دفعه عطسه‌ای کرد
کرمی میان آن‌ها

گفتم به او: «ببخشید!
اصلا تو را ندیدم!»
یک برگ سبز کوچک
روی تنش کشیدم

(۴)
[هم بازی باد]
از صبح تا حالا
توی بیابانی
با فوت‌های خود
آواز می‌خوانی

هم گرم آوازی
هم کار و هم‌بازی
با ماسه‌های ریز
یک تپّه می‌سازی

پرکار و بازیگوش
مثل خودم شادی
من بچّه‌ی مارم
تو بچّه‌ی بادی

(۵)
[کلاه ایمنی]
صبح یک روز قشنگ
می‌خزیدم روی برگ
با صدای رعد و برق
ناگهان آمد تگرگ

خوب شد همراه خود
داشتم یک لاک سخت
توی آن پنهان شدم
در کنار یک درخت

لاک من هم‌ خانه است
هم کُلاه ایمنی است
واقعاً کار خدا
بی‌نظیر و دیدنی است

(۶)
[بهار رنگ رنگی]
جوانه روی شاخه
سلام کرد و خندید
به باغچه، به کوچه
به بچّه‌ها، به خورشید

رسید با سلامش
نسیم خوش به خانه
درخت توت ما هم
دوباره زد جوانه

به فصل تازه گفتم
چه پُر گل و قشنگی
خوشم می‌آید از تو
بهار رنگ‌رنگی

(۷)
[دوباره با ما]
معلّم عزیزم
سلام، خوب هستی؟
دوباره در کلاسی
کنار ما نشستی

چه خوب شد دبستان
دوباره شد حضوری
نه پشت شیشه هستی
نه از کلاس دوری

برای توست این گل
گلی که شاد و خوش‌بوست
برای یک معلّم
برای بهترین دوست
 

گردآوری و نگارش:
#رها_فلاحی

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

سرچشمه‌ها
https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
https://beyadebaba.blogfa.com/category/207
https://www.roshdmag.ir/fa/article/30694
https://www.iranketab.ir/profile/29212
https://nevisak.ir
و...

  • رها فلاحی
۲۴
آبان

خانم "اکرم کشایی"، شاعر و نویسنده‌ی کودکان، زاده‌ی سال ۱۳۵۸ خورشیدی، در تهران است.

 

 

اکرم کشایی

خانم "اکرم کشایی"، شاعر و نویسنده‌ی کودکان، زاده‌ی سال ۱۳۵۸ خورشیدی، در تهران است.
نخستین شعرش را وقتی گفت که یک دختر کوچولوی ۵ ساله بود و روی صندلی ماشین، کنار پدرش نشسته بود، سرود.
او کارشناسی کتابداری خوانده و قبلاً مربی ادبی کتابخانه‌های کانون بوده است و هم اکنون کارشناس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است.
کارنامه‌ی ادبی او در حال حاضر شامل مقالاتی در حوزه‌ی نقد کتاب‌های شعر کودک و نوجوان، چند مجموعه شعر و یک داستان کودک است و کتاب داستان او به زبان آلمانی ترجمه شده است. 
دریافت لوح تقدیر در جشنواره کتاب سال، دریافت لوح تقدیر از شورای کتاب کودک، دریافت جایزه‌ی تقدیری از جشنواره کتاب رشد، کسب رتبه‌ی دوم در جشنواره‌ی شعر فجر، دریافت امتیاز سه لاک‌پشت پرنده از جشنواره‌ی لاک‌پشت پرنده و نامزدی جشنواره‌ی کتاب پروین اعتصامی از جمله تقدیرهایی است که تا به حال از کتاب‌های او به عمل آمده است.

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

◇ کتاب‌شناسی:
صبح یک روز اردیبهشتی - کلید، کلید دسته کلید - من گل سرخم، تو گل زردی - گنجشک و بند رخت - روی صندلی شب (نقدی بر کتاب ماه روی صندلی اثر عباس تربن) - رد پای غم در شعر کودک (بررسی درونمایه غم در اشعاری که شاعران برای کودکان سروده‌اند) - یک گام به جلو یا یک گام به عقب (نقدی بر مجموعه لالایی برای کودکان اثر اعظم گلیان) - همه جا به نوبت (نقدی بر مجموعه شعر باران اثر سعیده موسوی‌زاده) - سازی که گاهی کوک نمی‌شود (نقد مجموعه آقای تابستان اثر منیره هاشمی) و...

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
[دشت امتحان]
با تلاش ابر
با تلاش خاک
با تلاش بذر
این زمین خشک
خشک و بی‌رمق
رفته رفته سبز می‌شود
یک نفر به ابر و خاک و بذر
نمره می‌دهد
یک نفر به ماه و آسمان و شب
یک نفر به موج و سنگ و صخره‌ها
یک نفر به ما
نمره می‌دهد
همکلاسی عزیز من
بذر تازه‌ای که کاشتی
توی دشت امتحان شکفته است
یک نفر به تو
نمره می‌دهد

(۲)
خدا
سایه ابر را
از سر درخت
سایه درخت را
از سرزمین
کم
نمی‌کند
همه
دور سفره خدا نشسته‌اند.

(۳)
دیوارِ آشپزخونه
چند تا سوراخ ریز داشت
کلاسِ مورچه‌ها بود
شاگردایِ عزیز داشت
اما چرا مامانم
از دستشون خسته شد؟
روی دیوار گچ کشید
مدرسه‌شون بسته شد!

(۴)
وقتی درختا خوابن
رودخونه‌ها بیدارن
اگر که تشنه باشن
آب براشون میارن

شاید یه شب درختی
بیدار بشه آب بخواد
رودخونه هر جا باشه
بلند می‌شه زود میاد

(۵)
سایه‌ی جاروبرقی
افتاده بود رو دیوار
شبیه مورچه‌خوار بود
تو کارتون مورچه‌خوار

ترسیده بودم ازش
مامان اومد برش داشت
به جای جاروبرقی
یک گل زیبا گذاشت

(۶)
رویِ سماور چیه؟
قوریِ گل قرمزی
می‌ره به سمت قوری
زنبور مو وز وزی

روی گلا می‌شینه
داد می‌زنه: "ویز ویز
قوریِ گل قرمزی
دستامو می‌کنه جیز!"

(۷)
یه بستنیِ قیفی
توی مجله دیدم
با کمک مامانم
دورِ اونو بریدم

گذاشتمش تو یخچال
خنک بشه تا فردا
می‌خوام اونو بدم به
عروسکِ پریسا

(۸)
مدادِ من عطسه کرد
مشقامو خط خطی کرد
خط خطی رو کی پاک کرد؟
پاک کنِ خوشگلِ زرد

(۹)
عکسِ یه بچه گربه
چسبیده بود رو دیوار
با من تماشا می‌کرد
کارتونای خنده‌دار

تلوزیونو برداشت
یه روز مامان ازاونجا
چی جوری بچه گربه
کارتون ببینه حالا؟

(۱۰)
وقتی یه ابر بزرگ
آب رو زمین می‌پاشه
دستای من می‌تونه
چترِ یه مورچه باشه

راه می‌ره زیر بارون
مورچه‌ی ریزه می‌زه
وای نکنه خیس بشه!
آب رو سرش نریزه!  

(۱۱)
هر چی تو رودخونه هست
خیس و تره، آب داره
ماهی کتاباشو پس
کجا باید بذاره؟

دفتر و کیف ماهی
همیشه خیس خیسه
مشقاشو راستی راستی
چه جوری می‌نویسه؟! 

(۱۲)
- جوجه کلاغ شیطون!
چی خوردی تو آسمون؟
- یه ابرِ پشمکی با
شربت سردِ بارون!

(۱۳)
باد اومد و با دستاش
درختو قلقلک داد
درخته خنده‌اش گرفت
تموم برگاش افتاد

(۱۴)
وقتی که آب رودخونه
کف می‌کنه یواش یواش
یعنی که قورباغه داره
لیف می‌زنه به دست و پاش

(۱۵)
یه مداد یه روز می‌ره
پیشِ یک مداد تراش
می‌گه: خواهش می‌کنم
سرِ من رو بتراش
 

گردآوری و نگارش:
#رها_فلاحی
 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
 

سرچشمه‌ها
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
Https://ww.iranketab.ir/profile/15689-akram-keshaee
https://fpoem.farhang.gov.ir/fa/poets/akramkeshaie
https://bahrain-m.blogfa.com/post/39
https://www.yjc.ir/fa/news/6056420
https://ketabak.org/content/13970
https://www.ibna.ir/news/186743
https://www.ketabrah.ir
https://nevisak.ir
و...
 

  • رها فلاحی
۱۴
آبان

خانم "صفورا نیری"، شاعر کودک و نوجوان و همچنین بزرگسال، نویسنده و مترجم ایرانی، زاده‌ی سال ١٣٢٣ خورشیدی، در تهران است.

 

 

صفورا نیری

خانم "صفورا نیری"، شاعر کودک و نوجوان و همچنین بزرگسال، نویسنده و مترجم ایرانی، زاده‌ی سال ١٣٢٣ خورشیدی، در تهران است.
ایشان از سال‌هاى میانى دوره‌‌ی دبستان، سرودن شعر را آغاز کرد. 
در دانشگاه، در رشته‌‌ی شیمی مواد غذایی تحصیل کرد، با این وجود علاقه‌ اصلی او همواره ادبیات بوده است.
ایشان هفت مجموعه شعر براى بزرگسالان دارد. اما به گفته‌ خودش: «نوشتن براى کودکان و نوجوانان همیشه برایم همراه با عشق و شادمانى بوده است و من را در  گذشتن از مراحل سخت زندگى کمک کرده است. به نوعى، مدیون بچه‌ها هستم.»
نخستین مجموعه شعر ایشان، را به نام "سرخ و صورتی" در سال ۱۳۶۹، انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر کرد، که برنده‌ی دیپلم افتخار دفتر بین‌المللی کتاب کودک و نوجوان سال ۱۹۹۲ شد.
کتاب «من آبی من سبز» هم که در سال ۱۳۹۳، نشر توکا منتشر کرد، برگزیده‌ی شورای کتاب کودک، برنده‌ی جایزه‌ی یمینی شریف و برگزیده‌ی فهرست لاک‌پشت پرنده شد. این کتاب با ترجمه‌ی "رخساره" و "جاشوا چارنی" در آمریکا هم منتشر شده است.
ایشان یک داستان هم به نام "کت آبی"، برای کودکان نوشته است.

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

◇ کتاب‌شناسی:
مثل یک لبخند - مهربان‌تر از آب - یک تکه بال صورتی - چکاوک و چمنزار (الفبا) - این باغ‌وحش کوچک چه زیباست: نوشته ولادیمیر مایاکوفسکی (ترجمه‌) - خواب‌هایم را برایت تعریف می‌کنم - با هم بزرگ شدیم درخت‌ها و من - منِ آبی، منِ سبز - کبوتری نشسته روی شانه‌ات - آهوها برای گردش به شهر می‌آیند - نمی‌خواستم شعرهایم تلخ باشد - شعرهای نیمشب مدار چهل و نه درجه - دل‌های بی‌غبار، فریدالدین عطار نیشابوری (ترجمه) - شال‌گردنی با رنگ‌های تابستانی و...

 ─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
[صلح]
کلمه‌ای نیست برای خاک خوردن در کتاب‌خانه‌ها
خمیازه کشیدن در موزه‌ها.
صلح
کلمه‌ای است
برای دعوتی همگانی به صبحانه
بر سفره‌ی اقیانوس.
برای خواندنِ آواز
از حنجره‌ی خسته‌ی غروب.
برای آوردن مهتاب
به شب تاریک.
کلمه‌ای است
برای عبورِ عاشقانه‌ی خون
از سرخ رگِ گردن.
برای گُفتن و رفتن با باد
تا دشت‌های دور.
کلمه‌ای است
که به لب‌ها، شکل بوسه می‌دهد
برای نشاندن بر دست‌هایی
که تفنگ‌ها را زمین گذاشته‌اند
تا مُشت‌ها را
از آب و گندم، پُر کنند.

(۲)
[دعا]
باران
روسری پژمرده، رها بر شمشادها
استخوان‌های کتف، سیراب و
بافه‌ی موها
خیس، خیس، خیس

خدایا
شادی‌های کوچک را
نگیر از ما
سرو

(۳)
کمی نزدیک‌تر
کمی نزدیک‌تر که بیایی
کسی را خواهی دید نشسته در تاریکی
برای شاخه‌های توسکایی که شبی به خواب دیده
آواز می‌خواند…

کمی نزدیک‌تر که بیایی
کسی را خواهی دید که انگشتان پای برهنه‌اش
لکه‌ی پهنی از آب یخ‌ بسته بر خاک را لمس می‌کند
و به زبانی از یاد رفته
با کشتی بادبانی اُخرایی‌رنگی _که در قصه غرق شد_
حرف می‌زند…

کمی نزدیک‌تر که بیایی
کسی را خواهی دید که به شعاعی روشن
بخشی از نگاهی که قرن‌ها پیش دیده
و حالا در تاریکی بر کاغذی لیمویی شعله می‌کشد
خیره مانده است…

کمی نزدیک‌تر که بیایی
کسی را خواهی دید که آینه‌ای میان دو دستش دارد
و نور افقی قطبی بر صورتش می‌تابد…

کمی نزدیک‌تر که بیایی
کسی را خواهی دید که می‌بُرد گلویش را
نفس‌های شکسته

کمی نزدیک‌تر که بیایی
کسی را خواهی دید که…

(۴)
تو را که صدا کردم
باغی از گل ابریشم
بیدار شد
به لبانم
و نسیمی
که خویشاوند گیاهان جهان بود
حنجره‌ام را
بوسید

انگشتانی مغموم
نی سحرآمیز قصه‌های قدیمی را
نواختند
و با تماس نرم هر انگشت
از هر روزنه
کمانه‌های برفی گل‌های زیزفون
جاری شد
در هوای صورتی صاف

تو را که صدا کردم
دانستم
هر قصه می‌تواند
در اتاقی کوچک
زنده شود:
سلطان گل زرد و دیو و پری‌وش
کنار هم
تکیه به دیوار دهند و
شیشه‌ی خاکستری کدری را
که تندباد عمر هر سه، در آن محبوس است
رو به نور بگیرند
و با توافقی اندوه‌بار و کودکانه
درپوش از آن بگشایند

تو را که صدا کردم
قلب _سیاره‌ی سرگردان_
ایستاد و
به شیدایی
گوش سپرد
به پاسخ انگشتانی
که بر روزنه‌ای
عشق
و بر روزنه‌ای
مرگ
می‌رویانیدند…

(۵)
همه‌ی آبی‌های جهان را
جمع کرده بود در دو مَردمُک.
دو تکه مخملِ سرخ، چسبانده بود بر گونه‌هایش.

سرد بود، سرد.
طاقه‌های برف
گسترده بر خیابان‌ها و پیاده‌روها.

دورتر
بسیار دورتر
ملافه‌های سفید را کشیده بود
بر راحتی‌های راه راهِ نارنجی و سبزِ روشن،
بر میزِ شیشه‌ای و آینه
بر جعبه‌ی شش گوشه‌ی یادگاری‌ها.

رفته بود آن‌قدر دور
که راهِ برگشت را – اگر هم می‌خواست –
میانِ کلافِ گسسته بسته‌ی راه‌ها
پیدا نمی‌کرد.

به قصدِ گم شدن رفته بود.
بر طاقه‌های برف
نمی‌شد علامتی گذاشت،
فقط داغِ فرو رفته‌ی جای پاها باقی می‌ماند
که به نیتِ نابودی
خود را و دیگری را لِه می‌کردند.

کلمه‌ها را مثل دانه
پاشیده بود بر برف و
رفته بود.

نمی‌دانست یا نمی‌توانست باورکند که روزی عاقبت
خورشیدِ فراموش شده، می‌دمید
طاقه‌های برف، می‌پوسیدند
دانه‌ها از خواب می‌پریدند
ذره‌های کوچکِ زندگی
در نارنجی‌ها و سبزهای روشن می‌درخشیدند
کسی او را از سایه‌اش می‌شناخت
کسی او را می‌یافت
حتی اگر رفته بود تا دورترین آبی‌های جهان
تا ساکت‌ترین خیابان‌های سفید
تا بر باد رفته‌ترین نشانی‌ها.

(۶)
باغ نبود
گل‌ها نبودند
آواز تازه برای خواندن نداشتیم
اما می‌دانستیم
تا چندین روز می‌توانم
در باغ این خواب قدم بزنم...

(۷)
[خواب چهارم]
خواب دیدم: دوست زمان کودکی‌ام
همان طور کوچک
با لباس‌های مدرسه
آمد و کیف و کتابش را گوشه‌ای گذاشت.
نمی‌دانستم چطور در را باز کرده
از کجا آمده این موقع شب
اما می‌دانستم
دیدنش خوب است و
وقتی کیفش را باز کند و بگوید
بیا درس بخوانیم
دیگر باید درس خواند.
وقتی کیفش را ببندد و بلند شود
درس‌ها را خوانده‌ایم
کارها تمام شده
خوابی خوب در پیش است...
بیدار شدم از خواب.
در و برم پر بود از ناتمام‌ها،
فقط آرزوی آمدن او مثل ماه کامل
ماه تمام
خیالم را روشن می‌کرد...

(۸)
[خواب پنجم]
خواب دیدم:
پنج گنجشک بازیگوش
از راه رسیدند و یکی یکی
نشستند لب پنجره.
شروع کردند به گفت‌­وگو.
زبان‌شان را می‌­فهمیدم
اما نمی­‌توانستم به همان زبان
جای دانه‌ها را
نشان‌شان بدهم
نمی­‌توانستم بگویم:
ارزن‌های لذیذ و تازه
در پاکتی قهوه‌­ای
گوشه­‌ی ایوان مانده‌­اند منتظر.
چیزهای دیگری هم هست،
من هم هستم و حرف‌هایتان را هم
می‌­فهمم...
بیدار شدم از خواب،
به ایران رفتم
برای پیدا کردن پاکت قهوه‌­ای،
شاید هم
گنجشک­‌هایی
که حرف­‌هایشان را می‌­فهمیدم...!

(۹)
[خواب هفتم]
خواب دیدم:
یاد آن قدر تند می‌­آمد
که پرنده­‌ها را با خود می‌­برد...
پرستوها
درست مثل تصویرشان در نقاشی­‌ها بودند.
پس از ماه‌­ها دوری
می‌­آمدند تا برای مدتی
پیش ما بمانند.
برگشته بودند بی‌اشتباه
به همان نقطه‌­ای
که ترکشی کرده بودند چندی پیش،
بی‌خبر از حمله­‌ی باد
که غافلگیرانه، آن­‌ها را با خود می‌­برد...
بیدار شدم از خواب.
پرستوها نبودند
اما گنجشک­‌های آشنا
همراه بادی ملایم
از این درخت به آن درخت
برگ‌­های تازه سبز شده را
می‌­بوسیدند...

(۱۰)
در روزهای سخت
دهان‌ات
پنهان است زیرِ ماسک.
چشم‌هایت اما
بدون پنهان کاری می‌خندند.

با چهره‌ای که بدون دهان
جدی‌تر است،
می‌شود حرف‌های جدیِ بیهوده را
شنید و خندید میانِ سینه
میانِ شاخه‌های درخت‌هایی
که فقط در ریه‌ها می‌رویند.

در روزهای سخت
آواز خواندن با دهانِ بسته
شاید زندگی را
کمی آسان‌تر کند.

طلوعِ لبخند
شاید روز را
کمی روشن‌تر
کمی مهربان‌تر کند.

(۱۱)
[زیر مکعب‌های رنگارنگ]
اگر می‌شد ”امید” خرید
دیگر برایت گل و شیرینی
نمی‌خریدم.
می‌رفتم تا  تَهِ شهر
در بسته‌های کوچکِ مکعبی
”امید“هایی به رنگِ آبی و ارغوانی
می‌خریدم.

بر می‌گشتم  و همه را هدیه می‌دادم به تو
که نشسته بودی تنها.
نمی‌دانستی که قلب‌ام
زیرِ مکعب‌های رنگارنگ
مثل خرگوشی میانِ بوته‌های توت فرنگی
پنهان شده است.

بسته‌ها را باز می‌کردی
نگاه می‌کردی
می‌خندیدی.

خنده‌ات رنگِ آرزوی من است
رنگِ مزرعه‌ی گل‌های آفتابگردان
زیباترین رنگِ جهان.
 

گردآوری و نگارش:
#رها_فلاحی
 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
 

سرچشمه‌ها
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
https://www.iranketab.ir/profile/15755-safoora-nayeri
https://www.shabestan.news/news/645142
https://www.ibna.ir/news/530117
https://cafecatharsis.ir/16008
https://ketabak.org/ci3zs
و...

  • رها فلاحی
۱۳
آبان

شاخ طلا

بهار از راه رسیده بود و دشت و صحرا سبزپوش و از گل و گیاه‌های رنگارنگ پوشیده شده بود.
"شاخ طلا" بز بازیگوش مزرعه، که از ماندن کل زمستان سرد و پر از برف، در طویله خسته شده بود، تصمیم رفت که به دل دشت و صحرا بزند و هم علف‌های سبز و تازه را بخورد و هم میان سبزه‌زارها چرخی بزند و حوصله‌اش را سر جا بیاورد.
گرگ بدجنس هم که کل زمستان را گرسنگی کشیده بود و نتوانسته بود، شکار درست و حسابی به چنگ بیاورد، در گوشه‌ای، میان صخره‌ها و زیر آفتاب ملایم بهاری، لم داده بود، چشمش به شاخ طلا افتاد، که شاد و شنگول در میان علف‌زارها مشغول چریدن بود.
گرگ بدجنس با خودش گفت: "جانمی جان! چه بز چاق و چله‌ای! حتمن با شکار و خوردنش، زجر و سختی گرسنگی این زمستان سخت را جبران و فراموش خواهم کرد".
گرگ بدجنس با این خیالات خوش، برای نزدیک شدن به شاخ طلا نقشه‌ای کشید.
او در حالی که شاخه‌ی درخت را زیر بغل گذاشته بود و خودش را به شلی زده بود، با احتیاط به شاخ طلا نزدیک شد و چند قدم مانده به او ایستاد، تا مبادا بز از او بترسد و پا به فرار بگذارد.
بعد با خوش‌رویی و لبخند بر لب گفت: "سلام بر تو ای بز نازنین!" 
شاخ طلا سرش را بلند و از چریدن باز ایستاد و بدون اینکه حرفی بزند به گرگ خیره شد.
گرگ بدجنس ادامه داد: "چه هوای خوبی! نه؟!"
شاخ طلا گوشه چشمی به گرگ انداخت و گفت: "فرمایش! کارت رو بگو بزن به چاک!"
گرگ لنگان لنگان، چند قدم دیگر به بز نزدیک شد و گفت: "چرا این علف‌های پیر و زرد و پلاسیده را می‌خوری؟! من جایی را سراغ دارم که پر از علف‌های نو رسیده و تازه است، اگر دوست داشته باشی می‌توانم تو را راهنمایی کنم و به آنجا ببرمت"...
شاخ طلا که پی به نقشه‌ی گرگ ناقلا برده بود، گفت: "خب که چی؟!"
- یه جای خصوصی و پر از علف‌های تازه برای خودت گیر می‌آوری!
شاخ طلا یاد داستانی افتاده بود که چند وقت پیش در کتابی خوانده بود و همین ماجرای خودش و گرگ بدجنس در آن داستان اتفاق افتاده بود. توی دلش پوزخندی زد و گفت “کار باهات دارم ای گرگ بدجنس”، و بعد به گرگ گفت:
- باشه! ولی قبل از رفتن، لطف کن و نزدیکم بیا و این تیغ بزرگ که به بینی‌ام چسبیده و اذیتم می‌کنه را بیرون بکش تا با هم راه بیافتیم.
گرگ نادان هم به بز نزدیک شد که ناگهان شاخ‌طلا با شاخ‌های تیز و بلندش به زیر شکم او زد و زخمی‌اش کرد و گرگ از درد به خود پیچید.
گرگ بدجنس چهار پا داشت و چهار پای دیگر قرض کرد و پا به فرار گذاشت و دیگر نه شاخ‌طلا بلکه هیچ بز دیگری او را آن دور و برها ندید که ندید.


#رها_فلاحی

  • رها فلاحی
۰۶
آبان

ماهنامه ادبی رها منتشر شد


جدیدترین شماره‌ی ماهنامه‌ی ادبی، هنری و فرهنگی رها، با بررسی پرونده‌ی ادبی استاد شادروان "یارمحمد اسدپور"، شاعر مسجدسلیمانی، منتشر و در دسترس عموم قرار گرفت.

شماره‌ی هفتم از دوره‌ی جدید، انتشار ماهنامه‌ی ادبی رها، در ۲۴۰ صفحه، با سردبیری "زانا کوردستانی"، منتشر شد.

ماهنامه‌ی ادبی رها، با رویکرد انتشار آثار ادبی و هنری و فرهنگی، هنرمندان ایران و جهان در سه بخش ثابت شعر ایران، پرونده‌ی ادبی و شعر جهان و بخش‌های متغییر اخبار، نقد، روانشناسی، داستان و بخش کتاب، معرفی نویسنده، فیلم و... هر ماه به صورت برخط و رایگان منتشر می‌شود.

◇ در بخش روانشناسی، تجویز شعر برای درمان شما توسط "سید پیمان رحیمی‌نژاد"، پژوهشگر و روانشناس را می‌خوانیم.

◇ در بخش معرفی نویسنده، گذری بر زندگی و آثار خانم "لیلا سلیمانی" نویسنده‌ی مراکشی/فرانسوی، داشته شده است.

◇ در بخش شعر ایران، شعرهایی از، بانوان و آقایان:  
کریم رجب‌زاده - یدالله رویایی - مینا آقازاده - حمیدرضا شکارسری - محمد صالح‌ علاء - مهرنوش ایزدپرست - سودابه زنگنه - بهروز قزلباش - آفاق شوهانی - عمران صلاحی - یاس سیلاوی - مهدی مظفری ساوجی - جمشید بهرامی - رجب افشنگ - یدالله گودرزی - ضیاءالدین خالقی - ندا اسرافیلی - بهروز آورزمان - کیومرث جمشیدی - عباس کیارستمی - صابر ساده - شهرام پارسا مطلق - سعید بیابانکی - سیدحسن حسینی - ضیاء موحد - بهزاد رحیمی - قیصر امین‌پور - قربان بهاری - سید احمد نادمی - الهام موسوی - موسی بیدج - علیرضا عباسی - ضیاءالدین شفیعی - محمود معتقدی - محمدحسین مهدوی - فریبا نجفی - آرش دل‌آور - صمد تیمورلو - مصطفی جلالی‌فخر - نیما غلامرضایی - صابر سعدی‌پور - مهرنوش قربانعلی - محمدحسین نعمتی - حسن موذن‌زاده - اسماعیل خویی - فیروزه میزانی - رضوان ابوترابی - آرمان صالحی - نیلوفر آبها - سجاد حقیقی - سید ایمان سیدی - نیما معماریان - راحله جمالیان - محبوبه ابراهیمی - رضا اسماعیلی - مریم نظریان - علی محمودی - خالد بایزیدی - گویا فیروزکوهی - آیدا مجیدآبادی - محمد مختاری - وحید ضیایی - علی مومنی - نغمه مستشار نظامی - آرش شفاعی - لیلا کردبچه - محمدرضا مهدیزاده - صادق رحمانی - ویدا جوان‌رودی - حسن فرخی - رویا شاه‌حسین‌زاده - فرحناز عباسی - شهرام معقول - مانی معینی - علی صادقی - محسن حسینخانی - پرویز بیگی حبیب‌آبادی - پوریا پلیکان - سیاوش اکبری - ساغر شفیعی - وسعت‌اله کاظمیان دهکردی - مرضیه کارخانه - دریا لیراوی - ثریا شجاعی‌اصل - سینا سنجری - آسیه رحمانی - مهناز لشکری - میثم متاجی - عزیز آقایانی - خدایار آزادی - گالیا توانگر - مرتضی نوربخش - محمد ابراهیم گرجی - گروس عبدالملکیان - علی شهسواری - محمد عسکری ساج و... گنجانده شده است.

◇ در بخش کتاب ماه، به معرفی و بررسی و خوانشی بر کتاب "چشم گرگ و دو داستان دیگر"، نوشته‌ی آقای "دانیل پناک" و ترجمه‌ی خانم‌ها "اسمیرا سلیمی" و "فاطمه صفری"، پرداخته شده است.

◇ در بخش داستان این شماره از ماهنامه‌ی ادبی رها، داستان کوتاه "زارا" به قلم خانم "رها فلاحی"، گنجانده شده است، 

◇ در بخش شعر جهان این شماره، شعرهایی از: 
امیلی دیکنسون - غیاث المدهون - مرام المصری - سعاد صباح - عبدالقادر مکاریا - مارینا تسوتایوا - ولادیمیر مایاکوفسکی - وینچنتزو کاردارلی - جمال ثریا - عزیز نسین - ‌ویسواوا شیمبورسکا - ران ویلیس - کارل سندبرگ - شل سیلور استاین - پابلو نرودا - چارلز بوکوفسکی - محمود درویش - وارسان شایر - ماک دیزدار - راینر ماریا ریلکه - پیر پائولو پازولینی - آنا آخماتووا - تورگوت اویار - یانیس ریتسوس - لطیف هلمت و نزار قبانی را می‌خوانیم.

◇ بخش دیگر، این شماره از ماهنامه‌ی ادبی رها، مقاله‌ای‌ست تحت عنوان "گلاسنوست فرهنگی در شوروی پیشین" به قلم "توفان آراز"، که بخش نخست آن در شماره‌ی پیشین و بخش دوم این مقاله در این شماره منتشر شده است.

◇ پایان بخش این شماره از ماهنامه‌ی ادبی رها، جدول کلمات متقاطعی است با طراحی رها فلاحی، که جهت سرگرمی و تقویت و ورزش ذهن و حافظه‌ی مخاطبان قرار داده شده است.

برای تهیه و دریافت فایل pdf رایگان ماهنامه‌ی ادبی رها، می‌توانید به آدرس‌های زیر مراجعه فرمایید:

https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://mikhanehkolop3.blogfa.com
https://rahafallahi.blogfa.com
https://lilatayebi.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi


دریافت فایل pdf:

<a href="https://uupload.ir/view/ماهنامه_ادبی_رها_-_شماره_۷_qc2.pdf/" target="_blank"><img src="https://s6.uupload.ir/css/images/udl6.png" border="0" alt="دانلود فایل با لینک مستقیم" /></a>

 

  • رها فلاحی
۲۹
مهر

جلد دوم از مجموعه کتاب‌های «بچه‎های کوچه» در قالب داستان کوتاه فضاهای خیال‎برانگیز و جذاب سال‎های دور شهر تهران را برای نوجوانان به تصویر کشیده است. 

 

بچه‌های کوچه

جلد دوم از مجموعه کتاب‌های «بچه‎های کوچه» در قالب داستان کوتاه فضاهای خیال‎برانگیز و جذاب سال‎های دور شهر تهران را برای نوجوانان به تصویر کشیده است. شخصیت‎های داستانی این مجموعه در یکی از محله‎های قدیمی شهر تهران با ماجرای مختلفی دست و پنجه نرم می‌‎کنند و درگیر وقایع روزمره می‌‎شوند و از گذرگاه‎های پر پیچ و خم زندگی عبور می‌‎کنند.

نویسنده‌ی این کتاب "محمد میرکیانی" است، و انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، این کتاب را در ۵۶ صفحه چاپ و منتشر کرده است.

این کتاب که برای گروه سنی "د" و "ه" نگاشته شده است، دارای چند داستان‌ به نام‌های "معرکه‌گیر"، "شب‌ها و فانوس‌ها"، "قوری چینی" و "شکایت" است.

بچه‌های کوچه، مجموعه داستانی‌ست، درباره‌ی کوچه‌هایی است که دیگر «کوچه» نیستند و درباره‌ی بچه‌هایی است که دیگر «بچه» نیستند؛ اما هستند.

در مجموعه‌ی سه جلدی بچه‌های کوچه شما نه تنها از خواندن ماجراهای جذاب و شیرین لذت می‌برید که فضا و زندگی مردم تهران قدیم را هم می‌شناسید.

استاد میرکیانی که خود در یکی از محله‌های قدیمی تهران متولد شده حال و هوای سال‌های دور این شهر را به زیبایی هرچه تمام‌تر تصویر کرده است.

استاد "محمد میرکیانی"، نویسنده‌ی کودک و نوجوان در سال ۱۳۳۷ خورشیدی، در شهر تهران به دنیا آمد. وی تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در این شهر به پایان رساند و در کنار تحصیل به مطالعه آثار ادبی و هنری روی آورد و با بسیاری از آثار نویسندگان بزرگ آشنا شد.
وی دارای مدرک دکتری هنر از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است.

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

◇ بخش‌هایی از کتاب:
(۱)
[داستان معرکه‌گیر]
کلاهش را از روی سرش برداشت و ادامه داد: "برای پول اینجا نیامده‌ام. اگر دنبال پول بودم، می‌رفتم تاجر می‌شدم. برای این به پول علاقه ندارم که مال دنیا، چشم را کور و گوش را کر می‌کند. آن‌وقت است که آدمیزاد دست به کارهایی می‌زند که هیچ حیوان درنده‌ای از عهده‌اش بر نمی‌آید. مثل یزید که شراب می‌خورد و قمار می‌کرد و آدم می‌کشت. لعنت بر یزید!."
جمعیت گفتند: "بیش باد."

(۲)
[داستان شب‌ها و فانوس‌ها]
نگاهی به فانوس‌های سعید و جواد انداختم، خیلی به هم نزدیک شده بودند. سعید با بادبادکش بازی می‌کرد. یک دفعه شعله‌ای آسمان محله را روشن کرد و بعد مثل شهاب دور و خاموش شد.
پرسیدم: "چی شد اصغر؟"
گفت:"شمع فانوس از جایش کنده شده و کاغذ رنگی را آتش زده."
از طرف پشت‌بام خانه‌ی جواد صدای سوت آمد. جواد بود که از خوشحالی سوت می‌زد. اصغر جلو آمد و نخ بادبادک را از دست من گرفت و گفت: "نترس ما اول می‌شویم."
نگاهی به آسمان انداختم. انگار فانوس ما هم همین را می‌گفت.

(۳)
[داستان قوری چینی]
آرزو کردم که ای کاش، ماهی بودم. یک ماهی قرمز کوچک توی حوض بزرگ حیاط مسجد، آن‌وقت دیگر دغدغه‌ی چیزی را نداشتم.

هر چیز که بشکند می‌شود یک جوری درستش کرد یا از آن گذشت، اما دل که بشکند، هیچ چینی‌بندزنی نمی‌تواند آن را بند بزند.

(۴)
[داستان شکایت]
پاسبان گفت: "هرکس حرف‌های خودش را قبول دارد، پای استشهاد محلی را امضاء کند."
همه، یکی-یکی جلو آمدند و با خط‌های کج و معوج اسم‌هایشان را نوشتند. پای اسم‌هایشان هم خط‌های درهم برهمی کشیدند که یعنی امضاء کرده‌اند. چند نفری هم مثل ناصر قهوه‌چی، اسماعیل کفاش و زبیده خاتون که سواد نداشتند به جای امضاء انگشت زدند.
 

گردآوری و نگارش:
#رها_فلاحی

  • رها فلاحی
۲۶
مهر

خانم "آتوسا صالحی"، شاعر، نویسنده و مترجم کتاب‌های کودکان و نوجوانان، زاده‌ی ۲۲ خرداد ماه ۱۳۵۱ خورشیدی، در تهران است.

 

آتوسا صالحی

خانم "آتوسا صالحی"، شاعر، نویسنده و مترجم کتاب‌های کودکان و نوجوانان، زاده‌ی ۲۲ خرداد ماه ۱۳۵۱ خورشیدی، در تهران است.
ایشان از سال ۱۳۶۹، فعالیت حرفه‌ای خود را از طریق همکاری با مجله سروش نوجوان و به عنوان یکی از سردبیران "مجله در مجله" آغاز کرد.
او افزون بر این، در نشریه‌هایی چون مجله همشهری، هفته‌نامه و روزنامه‌ی آفتابگردان، روزنامه‌ی شرق، ایران و... قلم زده است.
کتاب‌هایش جایزه‌هایی هم از جشنواره‌های مختلف گرفته‌اند؛ از جمله منتخب کتابخانه مونیخ، جایزه پروین اعتصامی، کتاب تقدیری سال، جایزه بانوی فرهنگ، کتاب برگزیده شورای کتاب کودک و تندیس جعفر پایور برای بهترین بازآفرینی، لوح زرین جشنواره کتاب و مطبوعات کانون پرورش فکری و قلم بلورین جشنواره مطبوعات.
از خانم صالحی تاکنون بیش از ۸۰ عنوان کتاب برای کودکان و نوجوانان منتشر شده، که از میان آن‌ها می‌توان به آثاری چون زیر اشاره کرد:
- حتی یک دقیقه کافی است (رمان نوجوان، کانون پرورش فکری)
- دلم برای تو تنگ است (مجموعه شعر برای نوجوانان، نشر پیدایش)
- ۳۵ کیلو امیدواری و کورالین (رمان نوجوان، ترجمه، نشر افق)
- سیاوش و طوطی و بازرگان (بازآفرینی، کانون پرورش فکری)
- مجموعه چهار جلدی نارگل (داستان کودک، انتشارات نردبان)
- مثل همه اما مثل هیچ‌کس (رمان کودک، کانون پرورش فکری)
و...
 

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
 

◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
آرزو می­‌کنم در بهاران
دست جنگل پر از سایه باشد
روز و شب، خار و گل، دست در دست
مار با پونه همسایه باشد
در هوا مهربانی بپیچد
مثل بوی علف، بوی هیزم
ناگهان جشن باران بگیرد
خوشه­‌های طلا رنگ گندم
آرزو می­‌کنم ناله غم
در هیاهوی شادی بمیرد
بوته­‌های گل سرخ وحشی
جای دیوارها را بگیرد
آرزو می­‌کنم دست­‌هایت
مثل یک شاخه بخشنده باشد
آرزو می‌­کنم هر کجایی
مثل گل بر لبت خنده باشد.

(۲)
درخت هم نفس باد
و باد دخترک شاد سبز گیسویی
که چون ستاره بلند است
و مثل ابر آزاد
چقدر باد قشنگ است.

(۳)
چکاوکان همه جمع‌اند
که در تولد باران ظهر تابستان
کمی ترانه بنوشند
و لحظه‌ها
هوای رفتنشان نیست
گیج و خاموش‌اند
زمان بارش رنگ است.
 

(۴)
[شب امتحان]
بی‌دلهره می‌خوابد
و هیچ وقت آرزو نمی‌کند
برف ببارد
و نگران هم نیست
که زبانم لال
سؤال‌ها سخت باشد
یا وقت کم بیاورد
قبل از امتحان
نه به تقلب فکر می‌کند
نه هیچ چیز دیگر
نه کتابش را تند تند ورق می‌زند
نه التماس می‌کند که:
فقط ده دقیقه دیرتر
نه هول می‌شود
نه دل درد می‌گیرد
و نه ته مدادش را می‌جود
تازه می‌گوید:
این سؤال‌ها که آب خوردن است
دروغ نمی‌گویم
آخر او معلم من است.

(۵)
[آفتاب پرست]
یک روز بی‌رنگ
یک روز رنگی
یک وقت چون برگ
یا تخته سنگی
*
یا مثل سایه
یا آفتابی
یا سبز و قرمز
یا زرد و آبی
*
گاهی سفیدی
گاهی سیاهی
یا لکه لکه
یا راه راهی
*
پشت درختی؟
یا زیر آن پا؟
آن جا؟... نه این جا
این جا؟... نه آنجا
*
انگار او هم
گم کرده خود را.

(۶)
ابر وقتی از تو حرف می‌زند
بیدِ زرد، سبز رنگ می‌شود.
چشمه شعرِ تازه حفظ می‌کند
من دلم دوباره تنگ می‌شود.

(۷)
نه داستانِ ناتمامِ سرنوشت
نه حرفی از دقیقه‌های خالی‌ام
که برگ برگ
که حرف حرف
تو را
تو را سروده‌ام
تو خواندنی‌تر از منی!

(۸)
[میدان کوچک]
آن روزها
میدان کوچک
حال و هوای دیگری داشت

هر جمعه، صبح زود
با خنده‌ی خورشید
یک بار دیگر پهلوان
در معرکه آواز می‌خواند.

چون رعد می‌غرید
پشت زمین را سخت می‌لرزاند؛
«من مرد میدانم
نه شعبده بازم
نه قصه می‌بافم
من پهلوانم!
حالا تماشا کن چگونه
ـ چون رستم دستان ـ
با دست‌های بسته‌ام شمشیر را خم می‌کنم
زنجیر را پاره.»

این روزها از پهلوان
دیگر نه نامی، نه نشانی نیست
میدان کوچک
شب‌های سرد و بی‌ستاره
دنیای خوب پهلوان را خواب می‌بیند
دنیای بی‌شمشیر
دنیای بی‌زنجیر

(۹)
[از جاده‌های دور ناپیدا]
یک نیمه‌شب
ناگاه
من را صدا زد، گفت
از این اتاق ِ هر طرف دیوار
از لحظه‌های عادی کشدار
از این همه تکرار
     بیزار است.

گفت از تمام آرزوهایش
خورشید فرداهای فردایش
از جاده‌های دور ناپیدا
از سبز جنگل
     آبی دریا

آنگاه
با آن کلاه سبز
با کفش‌های راه‌راهش رفت سمت در
گفتم ولی
   اما
نشنید و در را بست…

یک نیمه‌شب
ناگاه
او رفت و من ماندم
در جست‌وجوی قهرمان قصه‌ی کوتاه
 

گردآوری و نگارش:
#رها_فلاحی
 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
 

سرچشمه‌ها
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
@Atoosasalehipoems
https://beyadebaba.blogfa.com/category/134
https://www.ketabrah.ir/author/54739
http://havijebanafsh.blogfa.com/tag
https://ketabak.org/content/15757
https://ketabak.org/content/485
https://ketabak.org/ketab/1825
و...

  • رها فلاحی
۲۵
مهر

آقای "سید نوید سیدعلی‌اکبر"، نویسنده، شاعر، مترجم، روزنامه‌نگار، مدرس داستان‌نویسی و فعال حوزه‌ی کودک و نوجوان ایرانی، زاده‌ی ۱۵ مرداد ماه ۱۳۶۲ خورشیدی، در شهر ری است

 

نوید سیدعلی‌اکبر

آقای "سید نوید سیدعلی‌اکبر"، نویسنده، شاعر، مترجم، روزنامه‌نگار، مدرس داستان‌نویسی و فعال حوزه‌ی کودک و نوجوان ایرانی، زاده‌ی ۱۵ مرداد ماه ۱۳۶۲ خورشیدی، در شهر ری است.
تحصیلات وی کارشناسی مرمت آثار تاریخى است و بیشتر در حوزه‌ی ادبیات کودک و نوجوان قلم می‌زند.
وی داستان‌نویسی را از هفت‏ سالگی با چاپ داستان‌های کوتاه در مجله‌ی عروسک سخنگو آغاز کرد و در چهارده ‏سالگی به عضویت تحریریه‌ی این مجله درآمد. 
ایشان در حال حاضر، او سرویراستار و مدیر فرهنگی نشر هوپا است.
وی در انجمن نویسندگان کودک و نوجوان نیز به‌عنوان یکی از اعضای اصلی هیئت مدیره فعالیت می‌کند.
وی در کنار داستان‌های مختلفی که برای کودکان و نوجوانان تألیف یا ترجمه کرده، برخی از نمایشنامه‌های تحسین‌شده‌ی "ویلیام شکسپیر"، را نیز برای نوجوانان و جوانان به زبان فارسی برگردانده و بازنویسی کرده است.

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

◇ فعالیت‌ها‌ی ادبی و هنری:
- صفحه‌آرا و تصویرساز افتخاری مجله‌ی «عروسک سخنگو» (۱۳۸۱ تا ۱۳۸۷)
- مسئول جلسات داستان دانشگاه هنر زابل (۱۳۸۱ تا ۱۳۸۳)
- عضو تحریریه‌ی مجله‌ی «عروسک سخنگو» (۱۳۷۶ تا ۱۳۸۸)
- نویسنده‌ی مجموعه‌ی ۲۸ قسمتی انیمیشن «کره‌الاغ» در حوزه‌ی هنری (۱۳۹۰ تا ۱۳۹۲)
- عضو گروه ایده‌پردازی برای تبلیغات در مؤسسه‌ی تبلیغاتی شبکه‌ی آفتاب (۱۳۹۲ تا ۱۳۹۴)
- نویسنده‌ی فیلم کوتاه «چوب» بر اساس داستانی با همین نام از نگارنده (۱۳۹۲)
- نویسنده‌ی برنامه‌ی عروسکی «فیتیله‌ای‌ها» (۱۳۹۳)
- کارشناس داستان و شعر نشریه‌ی «همشهری بچه‌ها» (۱۳۹۲ تا ۱۳۹۴)
- کارشناس داستان نشریه‌ی «قلک» (۱۳۹۲ تا ۱۳۹۵)
- عضو شورای سردبیری نشریه‌ی «رشد روشن» ویژه‌ی نابینایان (۱۳۹۲ تا ۱۳۹۴)
- کارشناس ادبی نشرهای: شهر قلم (۱۳۹۱ تا ۱۳۹۴)، چکه (۱۳۹۱ تا ۱۳۹۳)، افق (۱۳۸۷ تا ۱۳۹۲)، محراب قلم (۱۳۹۱ تا ۱۳۹۴)، انتشارات فنی ایران-نردبان (۱۳۹۱ تا ۱۳۹۴)، نشر زرافه (۱۳۹۳ تا ۱۳۹۴)
- مشاور فرهنگی انتشارات فنی ایران (نردبان) (۱۳۹۱ تا ۱۳۹۳)
- عضو شورای سیاست‌گذاری نشر محراب قلم (۱۳۹۱ تا ۱۳۹۴)
- نوشتن فیلم‌نامه‌ی کودک و نوجوان برای سه فیلم نود دقیقه‌ای با عنوان احتمالی «در سرزمین کتاب‌ها» (۱۳۹۷)
- عضو افتخاری سایت کتابک (دوره‌ی آموزش مجازی داستان‌نویسی به شکل یادداشت‌های کوتاه + مصاحبه با نویسندگان ادبیات کودک برای علاقه‌مندان به نوشتن) (۱۳۹۷ تاکنون)
- عضو هیئت‌مدیره‌ی انجمن نویسندگان کودک و نوجوان (۱۳۹۱ تا ۱۳۹۳) و (۱۳۹۷ تا ۱۳۹۹ )
- مدیر فرهنگی و سرویراستار نشر هوپا (۱۳۹۲ تاکنون)
- ویراستار همکار در نشرهای طوطی، افق، هوپا، شهر قلم، چکه، زعفران و نردبان (۱۳۸۹ تاکنون)
- داستان‌نویس همکار در نشریات دوچرخه، قلک، مجموعه مجلات رشد، سه‌چرخه، نبات، عروسک سخنگو، دوست، سروش کودک، سروش نوجوان، آفتابگردان، همشهری بچه‌ها، آفتاب مهتاب و…
- روزنامه‌نگار همکار در روزنامه‌های یاس نو، اعتماد، اعتماد ملی، شرق، همشهری
- نویسنده‌ی داستان‌های بزرگسال در مجلات خوانش، شبکه‌ی آفتاب و همشهری داستان
- برگزاری کارگاه‌های داستان‌نویسی، رمان و کتاب تصویری در مراکز مختلف فرهنگی
و...

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

◇ جوایز و افتخارات:
- اثر برگزیده‌ی جشنواره‌ی انتشارات علمی فرهنگی برای داستان «ماه می‌خواهد پلنگ را بدزدد، پلنگ می‌خواهد ماه را بدزدد (۱۳۸۴)
- برنده‌ی دیپلم افتخار هشتمین جشنواره‌ی مطبوعات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برای داستان «بچه غول باید توی مدرسه بماند (۱۳۸۶)
- قصه‌ی آن ملخ که غَم هجارت است…» داستان نوجوان برگزیده در جلسات داستان‌خوانی انجمن نویسندگان کودک و نوجوان (۱۳۸۴)
- رتبه‌ی نخست ششمین جایزه‌ی ادبی اصفهان برای داستان‌ «اجازه می‌دهید برف ببارد» در بخش آثار چاپ‌نشده (۱۳۸۷)
- رتبه‌ی سوم ششمین جایزه‌ی ادبی اصفهان برای داستان «قصه‌ی آن ملخ که غم هجارت است…» در بخش آثار چاپ‌ نشده (۱۳۸۷)
- رتبه‌ی سوم ششمین جایزه‌ی ادبی اصفهان برای کتاب «بچه غول باید توی مدرسه بماند» در بخش بهترین کتاب کودک (۱۳۸۷)
- «کریم پری» داستان کودک برگزیده‌ در جلسات داستان‌خوانی انجمن نویسندگان کودک و نوجوان (۱۳۸۸)
- «موریانه‌های نقاش و پشه‌های آوازه‌خوان» داستان کودک برگزیده‌ در جلسات داستان‌خوانی انجمن نویسندگان کودک و نوجوان (۱۳۸۸)
- برگزیده‌ی هفتمین جایزه‌ی ادبی اصفهان برای کتاب «سارا، مربای سیب و رودخانه» (۱۳۸۸)
- رتبه‌ی دوم هفتمین جایزه‌ی ادبی اصفهان برای داستان «سوراخ» در بخش آثار چاپ‌ نشده (۱۳۸۸)
- «سربازهای کوچک» داستان نوجوان برگزیده در جلسات داستان‌خوانی انجمن نویسندگان کودک و نوجوان (۱۳۸۹)
- برنده‌ی لوح تقدیر از طرف شورای کتاب کودک و IBBY در بخش کودکان با نیازهای ویژه برای کتاب «بچه غول باید توی مدرسه بماند» (۱۳۸۹)
- برگزیده‌ی شورای کتاب کودک و IBBY در بخش تصویرگری برای کودکان با نیازهای ویژه برای داستان «بیداری خرگوش‌های سفید» (۱۳۸۹)
- برگزیده‌ی نخستین دوره‌ی داستان بیهقی برای داستان «کمدی‌کابوس شبانه‌ی یک کاسکوی چپ» (۱۳۹۱)
- دریافت نشان نقره‌ای (شش لاکپشت پرنده) برای کتاب «بابای من با سس خوشمزه‌ است» از سوی فهرست لاک‌پشت پرنده (۱۳۹۲)
- کاندیدای جایزه‌ی شهید حبیب‌غنی‌پور برای کتاب «پریزادان درخت سیب» (۱۳۹۴)
- دیپلم افتخار هشتمین جشنواره‌ی کتاب کودک و نوجوان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برای داستان «بچه‌غول باید توی مدرسه بماند» (۱۳۸۷)
- نامزد داستان طنز مطبوعاتی جشنواره‌ی مطبوعات کانون پرورش فکری کودکان برای داستان «قورباغه‌ی قیکی قکمو» (۱۳۹۳)
- «پیژامه‌ی راه راه گروهبان» (چاپ‌شده در کتاب ماه کودکان و نوجوانان) کاندیدای بهترین نقد کتاب سال از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
- نامزد جایزه‌ی کتاب سال شهید غنی‌پور برای کتاب‌های «کره‌الاغ و مهمان ناخوانده» و «کره‌الاغ و روباه کلاه‌بردار» (۱۳۹۵)
- دریافت چهار لاک‌پشت پرنده برای کتابهای: «قصه‌های کره‌الاغ باهوش»، «پریزادان درخت سیب»، «دایره»، آموزش‌های داستان‌نویسی مامان پیچ برای هیچ»، «مجموعه‌ی هشت‌جلدی قصه‌های کره‌الاغ باهوش»
- دریافت پنج لاک‌پشت پرنده برای کتابهای: «آب‌نبات‌چوبی آویزان و هویج‌های سرگردان»، «از دفترچه خاطرات یک نویسنده‌ی زرافه‌نشین»
و...

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

◇ کتاب‌شناسی:
● تألیف:
- ماه می‌خواهد پلنگ را بدزدد، پلنگ می‌خواهد ماه را بدزدد، انتشارات علمی و فرهنگی (۱۳۸۵)
- سارا، مربای سیب و رودخانه، انتشارات علمی و فرهنگی (۱۳۸۷)
- من مامانت را نخوردم، انتشارات علمی و فرهنگی (۱۳۸۷)
- بچه غول باید توی مدرسه بماند، انتشارات علمی و فرهنگی (۱۳۸۶)
- ملیکا و گربه‌اش، ماشین گربه باک نداره!، نشر افق (۱۳۸۹)
- ملیکا و گربه‌اش، غول ده کله!، (۱۳۹۱) (۱۳۸۹)
- ملیکا و گربه‌اش، عروسی گربه‌ی ملیکا با خانم مگس!، نشر افق (۱۳۸۹)
- بهانه‌ای با پنج انگشت روشن، نشر هوشنگ علوی (۱۳۹۰)
- بابای من با سس خوشمزه‌ است، شباویز (۱۳۹۱)
- پریزادان درخت سیب (بر اساس افسانه‌های ایرانی)، نشر افق (۱۳۹۱)
- کنیزک و پادشاه (بر اساس داستانی از مولوی)، نشر افق (۱۳۹۳)
- کشتی‌های غرق‌شده، انتشارات علمی و فرهنگی (۱۳۹۳)
- دایره، نشر آفرینگان (۱۳۹۳)
- از دفترچه خاطرات یک نویسنده‌ی زرافه‌نشین، نشر آفرینگان (۱۳۹۳)
- آموزش‌های داستان‌نویسی مامان‌پیچ برای هیچ، نشر گل‌آقا (۱۳۹۳)
- کره‌ الاغ و دوتا موز قایمکی، نشر چکه (۱۳۹۴)
- کره‌ الاغ و شیر سفید جنگل، نشر چکه (۱۳۹۴)
- کره‌ الاغ و مهمان ناخوانده، نشر چکه (۱۳۹۴)
- کره‌ الاغ و روباه کلاه‌بردار، نشر چکه (۱۳۹۴)
- کره‌ الاغ و مگس ویژویژو، نشر چکه (۱۳۹۴)
- کره‌ الاغ و کله‌های کدویی، نشر چکه (۱۳۹۴)
- کره‌ الاغ و مدرسه‌ی سواددارها، نشر چکه (۱۳۹۴)
- کره‌ الاغ و گردن‌بند طلا، نشر چکه. (۱۳۹۴)
- آدامس چهارشنبه‌های خوشبختی، نشر افق (۱۳۹۵)
- کابوس، نشر چکه (۱۳۹۵)
- من اچونه‌ام! در رو باز کنید!، نشر هوپا (۱۳۹۵)
- آب‌نبات‌چوبی‌ آویزان و هویج‌های سرگردان، نشر هوپا (۱۳۹۵)
- ارکستر لباس‌های خیس، نشر پیدایش (۱۳۹۵)
- داستان‌های دوقلوهای خل و چل (جلد اول) بچه‌ی سوراخ، گوسی بع‌بعو و برادران نیوتن، نشر هوپا (۱۳۹۶)
- داستان‌های دوقلوهای خل و چل (جلد دوم) سوسک نجار، زین‌الدین‌ زیدان و دختر شاه آهنیون، نشر هوپا (۱۳۹۶)
- توتوله و فضانورد غمگین در اسباب‌بازی‌فروشیِ آقای آرواره، نشر نردبان (۱۳۹۷)
- سنگریزه‌های بدون اسم، انتشارات شهر قلم (۱۳۹۷)
- جنگل رازآلود (به عنوان نویسنده و دبیر گروه نویسندگان)، انتشارات شهر قلم (۱۳۹۷)
- سیار‌ه‌ی شگفت‌انگیز (به عنوان نویسنده و دبیر گروه نویسندگان)، انتشارات شهر قلم (۱۳۹۷)
- رودخانه‌ی سرزمین دور (به عنوان نویسنده و دبیر گروه نویسندگان)، انتشارات شهر قلم (۱۳۹۷)
- خرت و پرت‌های قصر گمشده (به عنوان نویسنده و دبیر گروه نویسندگان)، انتشارات شهر قلم (۱۳۹۷)
- سیرک قوطی‌های پرنده (به عنوان نویسنده و دبیر گروه نویسندگان)، انتشارات شهر قلم (۱۳۹۷)
- سرزمین خوراکی‌های خوشمزه (به عنوان نویسنده و دبیر گروه نویسندگان)، انتشارات شهر قلم (۱۳۹۷)
- مدرسه‌ی شبانه‌روزی هیچ تا پوچ (به عنوان نویسنده و دبیر گروه نویسندگان)، انتشارات شهر قلم (۱۳۹۷)
- قلعه‌ی جادوگران چهل‌گیس (به عنوان نویسنده و دبیر گروه نویسندگان)، انتشارات شهر قلم (۱۳۹۷)
- شهر آدم‌های عجیب و غریب (به عنوان نویسنده و دبیر گروه نویسندگان)، انتشارات شهر قلم (۱۳۹۷)
- کوه تَک و چندتا گنده‌بَک (به عنوان نویسنده و دبیر گروه نویسندگان)، انتشارات شهر قلم (۱۳۹۷)
- هتل پُرستاره‌ی جزیره‌ی پلیکان (به عنوان نویسنده و دبیر گروه نویسندگان)، انتشارات شهر قلم (۱۳۹۷)
- موزه‌ی عروسک‌ها (به عنوان نویسنده و دبیر گروه نویسندگان)، نشر انتشارات شهر قلم (۱۳۹۷)
و... 

● ترجمه:
- مجموعه پنج جلدی دفترچه‌ خاطرات جغد با نام‌های: جشنواره‌ی بالادرختی اِوا، اِوا شبح می‌بیند، عروسی در سرزمین درختی، اِوا بال‌قلنبه و هم‌کلاسی تازه‌اش، نویسنده: ربکا الیوت، نشر هوپا (۱۳۹۵)
- دفترچه‌ خاطرات جغد (جلد پنجم) عید قلب‌های گرم، خفاشِ نازنازی‌ام گم شده، نویسنده: ربکا الیوت، نشر هوپا (۱۳۹۵ و ۱۳۹۶)
- مجموعه هفت جلدی سریال چهار سابقه‌دار با نام‌های: یورش به زندان شهر سگی، مأموریت تمام‌عیار، ضدحمله‌ی توپ پشمالو، حمله‌ی گامبی‌ها، گاز و بوهای کهکشانی، مبارزه‌ی بیگانه و دارودسته‌ی بدها، دایناچی‌چی یا چی‌چی‌سوروس؟، نویسنده: آرون بلیبی، نشر هوپا (۱۳۹۷)

 

گردآوری و نگارش:
#رها_فلاحی

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

سرچشمه‌ها
https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
www.seyednavidseyedaliakbar.com
www.hoopabooks.ir
www.ketabrah.ir
www.nevisak.ir
و...
 

  • رها فلاحی