اشعار و نوشته‌های رها فلاحی

شعر و ادبیات
۲۹
مهر

جلد دوم از مجموعه کتاب‌های «بچه‎های کوچه» در قالب داستان کوتاه فضاهای خیال‎برانگیز و جذاب سال‎های دور شهر تهران را برای نوجوانان به تصویر کشیده است. 

 

بچه‌های کوچه

جلد دوم از مجموعه کتاب‌های «بچه‎های کوچه» در قالب داستان کوتاه فضاهای خیال‎برانگیز و جذاب سال‎های دور شهر تهران را برای نوجوانان به تصویر کشیده است. شخصیت‎های داستانی این مجموعه در یکی از محله‎های قدیمی شهر تهران با ماجرای مختلفی دست و پنجه نرم می‌‎کنند و درگیر وقایع روزمره می‌‎شوند و از گذرگاه‎های پر پیچ و خم زندگی عبور می‌‎کنند.

نویسنده‌ی این کتاب "محمد میرکیانی" است، و انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، این کتاب را در ۵۶ صفحه چاپ و منتشر کرده است.

این کتاب که برای گروه سنی "د" و "ه" نگاشته شده است، دارای چند داستان‌ به نام‌های "معرکه‌گیر"، "شب‌ها و فانوس‌ها"، "قوری چینی" و "شکایت" است.

بچه‌های کوچه، مجموعه داستانی‌ست، درباره‌ی کوچه‌هایی است که دیگر «کوچه» نیستند و درباره‌ی بچه‌هایی است که دیگر «بچه» نیستند؛ اما هستند.

در مجموعه‌ی سه جلدی بچه‌های کوچه شما نه تنها از خواندن ماجراهای جذاب و شیرین لذت می‌برید که فضا و زندگی مردم تهران قدیم را هم می‌شناسید.

استاد میرکیانی که خود در یکی از محله‌های قدیمی تهران متولد شده حال و هوای سال‌های دور این شهر را به زیبایی هرچه تمام‌تر تصویر کرده است.

استاد "محمد میرکیانی"، نویسنده‌ی کودک و نوجوان در سال ۱۳۳۷ خورشیدی، در شهر تهران به دنیا آمد. وی تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در این شهر به پایان رساند و در کنار تحصیل به مطالعه آثار ادبی و هنری روی آورد و با بسیاری از آثار نویسندگان بزرگ آشنا شد.
وی دارای مدرک دکتری هنر از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است.

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

◇ بخش‌هایی از کتاب:
(۱)
[داستان معرکه‌گیر]
کلاهش را از روی سرش برداشت و ادامه داد: "برای پول اینجا نیامده‌ام. اگر دنبال پول بودم، می‌رفتم تاجر می‌شدم. برای این به پول علاقه ندارم که مال دنیا، چشم را کور و گوش را کر می‌کند. آن‌وقت است که آدمیزاد دست به کارهایی می‌زند که هیچ حیوان درنده‌ای از عهده‌اش بر نمی‌آید. مثل یزید که شراب می‌خورد و قمار می‌کرد و آدم می‌کشت. لعنت بر یزید!."
جمعیت گفتند: "بیش باد."

(۲)
[داستان شب‌ها و فانوس‌ها]
نگاهی به فانوس‌های سعید و جواد انداختم، خیلی به هم نزدیک شده بودند. سعید با بادبادکش بازی می‌کرد. یک دفعه شعله‌ای آسمان محله را روشن کرد و بعد مثل شهاب دور و خاموش شد.
پرسیدم: "چی شد اصغر؟"
گفت:"شمع فانوس از جایش کنده شده و کاغذ رنگی را آتش زده."
از طرف پشت‌بام خانه‌ی جواد صدای سوت آمد. جواد بود که از خوشحالی سوت می‌زد. اصغر جلو آمد و نخ بادبادک را از دست من گرفت و گفت: "نترس ما اول می‌شویم."
نگاهی به آسمان انداختم. انگار فانوس ما هم همین را می‌گفت.

(۳)
[داستان قوری چینی]
آرزو کردم که ای کاش، ماهی بودم. یک ماهی قرمز کوچک توی حوض بزرگ حیاط مسجد، آن‌وقت دیگر دغدغه‌ی چیزی را نداشتم.

هر چیز که بشکند می‌شود یک جوری درستش کرد یا از آن گذشت، اما دل که بشکند، هیچ چینی‌بندزنی نمی‌تواند آن را بند بزند.

(۴)
[داستان شکایت]
پاسبان گفت: "هرکس حرف‌های خودش را قبول دارد، پای استشهاد محلی را امضاء کند."
همه، یکی-یکی جلو آمدند و با خط‌های کج و معوج اسم‌هایشان را نوشتند. پای اسم‌هایشان هم خط‌های درهم برهمی کشیدند که یعنی امضاء کرده‌اند. چند نفری هم مثل ناصر قهوه‌چی، اسماعیل کفاش و زبیده خاتون که سواد نداشتند به جای امضاء انگشت زدند.
 

گردآوری و نگارش:
#رها_فلاحی

  • رها فلاحی
۲۶
مهر

خانم "آتوسا صالحی"، شاعر، نویسنده و مترجم کتاب‌های کودکان و نوجوانان، زاده‌ی ۲۲ خرداد ماه ۱۳۵۱ خورشیدی، در تهران است.

 

آتوسا صالحی

خانم "آتوسا صالحی"، شاعر، نویسنده و مترجم کتاب‌های کودکان و نوجوانان، زاده‌ی ۲۲ خرداد ماه ۱۳۵۱ خورشیدی، در تهران است.
ایشان از سال ۱۳۶۹، فعالیت حرفه‌ای خود را از طریق همکاری با مجله سروش نوجوان و به عنوان یکی از سردبیران "مجله در مجله" آغاز کرد.
او افزون بر این، در نشریه‌هایی چون مجله همشهری، هفته‌نامه و روزنامه‌ی آفتابگردان، روزنامه‌ی شرق، ایران و... قلم زده است.
کتاب‌هایش جایزه‌هایی هم از جشنواره‌های مختلف گرفته‌اند؛ از جمله منتخب کتابخانه مونیخ، جایزه پروین اعتصامی، کتاب تقدیری سال، جایزه بانوی فرهنگ، کتاب برگزیده شورای کتاب کودک و تندیس جعفر پایور برای بهترین بازآفرینی، لوح زرین جشنواره کتاب و مطبوعات کانون پرورش فکری و قلم بلورین جشنواره مطبوعات.
از خانم صالحی تاکنون بیش از ۸۰ عنوان کتاب برای کودکان و نوجوانان منتشر شده، که از میان آن‌ها می‌توان به آثاری چون زیر اشاره کرد:
- حتی یک دقیقه کافی است (رمان نوجوان، کانون پرورش فکری)
- دلم برای تو تنگ است (مجموعه شعر برای نوجوانان، نشر پیدایش)
- ۳۵ کیلو امیدواری و کورالین (رمان نوجوان، ترجمه، نشر افق)
- سیاوش و طوطی و بازرگان (بازآفرینی، کانون پرورش فکری)
- مجموعه چهار جلدی نارگل (داستان کودک، انتشارات نردبان)
- مثل همه اما مثل هیچ‌کس (رمان کودک، کانون پرورش فکری)
و...
 

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
 

◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
آرزو می­‌کنم در بهاران
دست جنگل پر از سایه باشد
روز و شب، خار و گل، دست در دست
مار با پونه همسایه باشد
در هوا مهربانی بپیچد
مثل بوی علف، بوی هیزم
ناگهان جشن باران بگیرد
خوشه­‌های طلا رنگ گندم
آرزو می­‌کنم ناله غم
در هیاهوی شادی بمیرد
بوته­‌های گل سرخ وحشی
جای دیوارها را بگیرد
آرزو می­‌کنم دست­‌هایت
مثل یک شاخه بخشنده باشد
آرزو می‌­کنم هر کجایی
مثل گل بر لبت خنده باشد.

(۲)
درخت هم نفس باد
و باد دخترک شاد سبز گیسویی
که چون ستاره بلند است
و مثل ابر آزاد
چقدر باد قشنگ است.

(۳)
چکاوکان همه جمع‌اند
که در تولد باران ظهر تابستان
کمی ترانه بنوشند
و لحظه‌ها
هوای رفتنشان نیست
گیج و خاموش‌اند
زمان بارش رنگ است.
 

(۴)
[شب امتحان]
بی‌دلهره می‌خوابد
و هیچ وقت آرزو نمی‌کند
برف ببارد
و نگران هم نیست
که زبانم لال
سؤال‌ها سخت باشد
یا وقت کم بیاورد
قبل از امتحان
نه به تقلب فکر می‌کند
نه هیچ چیز دیگر
نه کتابش را تند تند ورق می‌زند
نه التماس می‌کند که:
فقط ده دقیقه دیرتر
نه هول می‌شود
نه دل درد می‌گیرد
و نه ته مدادش را می‌جود
تازه می‌گوید:
این سؤال‌ها که آب خوردن است
دروغ نمی‌گویم
آخر او معلم من است.

(۵)
[آفتاب پرست]
یک روز بی‌رنگ
یک روز رنگی
یک وقت چون برگ
یا تخته سنگی
*
یا مثل سایه
یا آفتابی
یا سبز و قرمز
یا زرد و آبی
*
گاهی سفیدی
گاهی سیاهی
یا لکه لکه
یا راه راهی
*
پشت درختی؟
یا زیر آن پا؟
آن جا؟... نه این جا
این جا؟... نه آنجا
*
انگار او هم
گم کرده خود را.

(۶)
ابر وقتی از تو حرف می‌زند
بیدِ زرد، سبز رنگ می‌شود.
چشمه شعرِ تازه حفظ می‌کند
من دلم دوباره تنگ می‌شود.

(۷)
نه داستانِ ناتمامِ سرنوشت
نه حرفی از دقیقه‌های خالی‌ام
که برگ برگ
که حرف حرف
تو را
تو را سروده‌ام
تو خواندنی‌تر از منی!

(۸)
[میدان کوچک]
آن روزها
میدان کوچک
حال و هوای دیگری داشت

هر جمعه، صبح زود
با خنده‌ی خورشید
یک بار دیگر پهلوان
در معرکه آواز می‌خواند.

چون رعد می‌غرید
پشت زمین را سخت می‌لرزاند؛
«من مرد میدانم
نه شعبده بازم
نه قصه می‌بافم
من پهلوانم!
حالا تماشا کن چگونه
ـ چون رستم دستان ـ
با دست‌های بسته‌ام شمشیر را خم می‌کنم
زنجیر را پاره.»

این روزها از پهلوان
دیگر نه نامی، نه نشانی نیست
میدان کوچک
شب‌های سرد و بی‌ستاره
دنیای خوب پهلوان را خواب می‌بیند
دنیای بی‌شمشیر
دنیای بی‌زنجیر

(۹)
[از جاده‌های دور ناپیدا]
یک نیمه‌شب
ناگاه
من را صدا زد، گفت
از این اتاق ِ هر طرف دیوار
از لحظه‌های عادی کشدار
از این همه تکرار
     بیزار است.

گفت از تمام آرزوهایش
خورشید فرداهای فردایش
از جاده‌های دور ناپیدا
از سبز جنگل
     آبی دریا

آنگاه
با آن کلاه سبز
با کفش‌های راه‌راهش رفت سمت در
گفتم ولی
   اما
نشنید و در را بست…

یک نیمه‌شب
ناگاه
او رفت و من ماندم
در جست‌وجوی قهرمان قصه‌ی کوتاه
 

گردآوری و نگارش:
#رها_فلاحی
 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
 

سرچشمه‌ها
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
@Atoosasalehipoems
https://beyadebaba.blogfa.com/category/134
https://www.ketabrah.ir/author/54739
http://havijebanafsh.blogfa.com/tag
https://ketabak.org/content/15757
https://ketabak.org/content/485
https://ketabak.org/ketab/1825
و...

  • رها فلاحی
۲۵
مهر

آقای "سید نوید سیدعلی‌اکبر"، نویسنده، شاعر، مترجم، روزنامه‌نگار، مدرس داستان‌نویسی و فعال حوزه‌ی کودک و نوجوان ایرانی، زاده‌ی ۱۵ مرداد ماه ۱۳۶۲ خورشیدی، در شهر ری است

 

نوید سیدعلی‌اکبر

آقای "سید نوید سیدعلی‌اکبر"، نویسنده، شاعر، مترجم، روزنامه‌نگار، مدرس داستان‌نویسی و فعال حوزه‌ی کودک و نوجوان ایرانی، زاده‌ی ۱۵ مرداد ماه ۱۳۶۲ خورشیدی، در شهر ری است.
تحصیلات وی کارشناسی مرمت آثار تاریخى است و بیشتر در حوزه‌ی ادبیات کودک و نوجوان قلم می‌زند.
وی داستان‌نویسی را از هفت‏ سالگی با چاپ داستان‌های کوتاه در مجله‌ی عروسک سخنگو آغاز کرد و در چهارده ‏سالگی به عضویت تحریریه‌ی این مجله درآمد. 
ایشان در حال حاضر، او سرویراستار و مدیر فرهنگی نشر هوپا است.
وی در انجمن نویسندگان کودک و نوجوان نیز به‌عنوان یکی از اعضای اصلی هیئت مدیره فعالیت می‌کند.
وی در کنار داستان‌های مختلفی که برای کودکان و نوجوانان تألیف یا ترجمه کرده، برخی از نمایشنامه‌های تحسین‌شده‌ی "ویلیام شکسپیر"، را نیز برای نوجوانان و جوانان به زبان فارسی برگردانده و بازنویسی کرده است.

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

◇ فعالیت‌ها‌ی ادبی و هنری:
- صفحه‌آرا و تصویرساز افتخاری مجله‌ی «عروسک سخنگو» (۱۳۸۱ تا ۱۳۸۷)
- مسئول جلسات داستان دانشگاه هنر زابل (۱۳۸۱ تا ۱۳۸۳)
- عضو تحریریه‌ی مجله‌ی «عروسک سخنگو» (۱۳۷۶ تا ۱۳۸۸)
- نویسنده‌ی مجموعه‌ی ۲۸ قسمتی انیمیشن «کره‌الاغ» در حوزه‌ی هنری (۱۳۹۰ تا ۱۳۹۲)
- عضو گروه ایده‌پردازی برای تبلیغات در مؤسسه‌ی تبلیغاتی شبکه‌ی آفتاب (۱۳۹۲ تا ۱۳۹۴)
- نویسنده‌ی فیلم کوتاه «چوب» بر اساس داستانی با همین نام از نگارنده (۱۳۹۲)
- نویسنده‌ی برنامه‌ی عروسکی «فیتیله‌ای‌ها» (۱۳۹۳)
- کارشناس داستان و شعر نشریه‌ی «همشهری بچه‌ها» (۱۳۹۲ تا ۱۳۹۴)
- کارشناس داستان نشریه‌ی «قلک» (۱۳۹۲ تا ۱۳۹۵)
- عضو شورای سردبیری نشریه‌ی «رشد روشن» ویژه‌ی نابینایان (۱۳۹۲ تا ۱۳۹۴)
- کارشناس ادبی نشرهای: شهر قلم (۱۳۹۱ تا ۱۳۹۴)، چکه (۱۳۹۱ تا ۱۳۹۳)، افق (۱۳۸۷ تا ۱۳۹۲)، محراب قلم (۱۳۹۱ تا ۱۳۹۴)، انتشارات فنی ایران-نردبان (۱۳۹۱ تا ۱۳۹۴)، نشر زرافه (۱۳۹۳ تا ۱۳۹۴)
- مشاور فرهنگی انتشارات فنی ایران (نردبان) (۱۳۹۱ تا ۱۳۹۳)
- عضو شورای سیاست‌گذاری نشر محراب قلم (۱۳۹۱ تا ۱۳۹۴)
- نوشتن فیلم‌نامه‌ی کودک و نوجوان برای سه فیلم نود دقیقه‌ای با عنوان احتمالی «در سرزمین کتاب‌ها» (۱۳۹۷)
- عضو افتخاری سایت کتابک (دوره‌ی آموزش مجازی داستان‌نویسی به شکل یادداشت‌های کوتاه + مصاحبه با نویسندگان ادبیات کودک برای علاقه‌مندان به نوشتن) (۱۳۹۷ تاکنون)
- عضو هیئت‌مدیره‌ی انجمن نویسندگان کودک و نوجوان (۱۳۹۱ تا ۱۳۹۳) و (۱۳۹۷ تا ۱۳۹۹ )
- مدیر فرهنگی و سرویراستار نشر هوپا (۱۳۹۲ تاکنون)
- ویراستار همکار در نشرهای طوطی، افق، هوپا، شهر قلم، چکه، زعفران و نردبان (۱۳۸۹ تاکنون)
- داستان‌نویس همکار در نشریات دوچرخه، قلک، مجموعه مجلات رشد، سه‌چرخه، نبات، عروسک سخنگو، دوست، سروش کودک، سروش نوجوان، آفتابگردان، همشهری بچه‌ها، آفتاب مهتاب و…
- روزنامه‌نگار همکار در روزنامه‌های یاس نو، اعتماد، اعتماد ملی، شرق، همشهری
- نویسنده‌ی داستان‌های بزرگسال در مجلات خوانش، شبکه‌ی آفتاب و همشهری داستان
- برگزاری کارگاه‌های داستان‌نویسی، رمان و کتاب تصویری در مراکز مختلف فرهنگی
و...

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

◇ جوایز و افتخارات:
- اثر برگزیده‌ی جشنواره‌ی انتشارات علمی فرهنگی برای داستان «ماه می‌خواهد پلنگ را بدزدد، پلنگ می‌خواهد ماه را بدزدد (۱۳۸۴)
- برنده‌ی دیپلم افتخار هشتمین جشنواره‌ی مطبوعات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برای داستان «بچه غول باید توی مدرسه بماند (۱۳۸۶)
- قصه‌ی آن ملخ که غَم هجارت است…» داستان نوجوان برگزیده در جلسات داستان‌خوانی انجمن نویسندگان کودک و نوجوان (۱۳۸۴)
- رتبه‌ی نخست ششمین جایزه‌ی ادبی اصفهان برای داستان‌ «اجازه می‌دهید برف ببارد» در بخش آثار چاپ‌نشده (۱۳۸۷)
- رتبه‌ی سوم ششمین جایزه‌ی ادبی اصفهان برای داستان «قصه‌ی آن ملخ که غم هجارت است…» در بخش آثار چاپ‌ نشده (۱۳۸۷)
- رتبه‌ی سوم ششمین جایزه‌ی ادبی اصفهان برای کتاب «بچه غول باید توی مدرسه بماند» در بخش بهترین کتاب کودک (۱۳۸۷)
- «کریم پری» داستان کودک برگزیده‌ در جلسات داستان‌خوانی انجمن نویسندگان کودک و نوجوان (۱۳۸۸)
- «موریانه‌های نقاش و پشه‌های آوازه‌خوان» داستان کودک برگزیده‌ در جلسات داستان‌خوانی انجمن نویسندگان کودک و نوجوان (۱۳۸۸)
- برگزیده‌ی هفتمین جایزه‌ی ادبی اصفهان برای کتاب «سارا، مربای سیب و رودخانه» (۱۳۸۸)
- رتبه‌ی دوم هفتمین جایزه‌ی ادبی اصفهان برای داستان «سوراخ» در بخش آثار چاپ‌ نشده (۱۳۸۸)
- «سربازهای کوچک» داستان نوجوان برگزیده در جلسات داستان‌خوانی انجمن نویسندگان کودک و نوجوان (۱۳۸۹)
- برنده‌ی لوح تقدیر از طرف شورای کتاب کودک و IBBY در بخش کودکان با نیازهای ویژه برای کتاب «بچه غول باید توی مدرسه بماند» (۱۳۸۹)
- برگزیده‌ی شورای کتاب کودک و IBBY در بخش تصویرگری برای کودکان با نیازهای ویژه برای داستان «بیداری خرگوش‌های سفید» (۱۳۸۹)
- برگزیده‌ی نخستین دوره‌ی داستان بیهقی برای داستان «کمدی‌کابوس شبانه‌ی یک کاسکوی چپ» (۱۳۹۱)
- دریافت نشان نقره‌ای (شش لاکپشت پرنده) برای کتاب «بابای من با سس خوشمزه‌ است» از سوی فهرست لاک‌پشت پرنده (۱۳۹۲)
- کاندیدای جایزه‌ی شهید حبیب‌غنی‌پور برای کتاب «پریزادان درخت سیب» (۱۳۹۴)
- دیپلم افتخار هشتمین جشنواره‌ی کتاب کودک و نوجوان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برای داستان «بچه‌غول باید توی مدرسه بماند» (۱۳۸۷)
- نامزد داستان طنز مطبوعاتی جشنواره‌ی مطبوعات کانون پرورش فکری کودکان برای داستان «قورباغه‌ی قیکی قکمو» (۱۳۹۳)
- «پیژامه‌ی راه راه گروهبان» (چاپ‌شده در کتاب ماه کودکان و نوجوانان) کاندیدای بهترین نقد کتاب سال از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
- نامزد جایزه‌ی کتاب سال شهید غنی‌پور برای کتاب‌های «کره‌الاغ و مهمان ناخوانده» و «کره‌الاغ و روباه کلاه‌بردار» (۱۳۹۵)
- دریافت چهار لاک‌پشت پرنده برای کتابهای: «قصه‌های کره‌الاغ باهوش»، «پریزادان درخت سیب»، «دایره»، آموزش‌های داستان‌نویسی مامان پیچ برای هیچ»، «مجموعه‌ی هشت‌جلدی قصه‌های کره‌الاغ باهوش»
- دریافت پنج لاک‌پشت پرنده برای کتابهای: «آب‌نبات‌چوبی آویزان و هویج‌های سرگردان»، «از دفترچه خاطرات یک نویسنده‌ی زرافه‌نشین»
و...

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

◇ کتاب‌شناسی:
● تألیف:
- ماه می‌خواهد پلنگ را بدزدد، پلنگ می‌خواهد ماه را بدزدد، انتشارات علمی و فرهنگی (۱۳۸۵)
- سارا، مربای سیب و رودخانه، انتشارات علمی و فرهنگی (۱۳۸۷)
- من مامانت را نخوردم، انتشارات علمی و فرهنگی (۱۳۸۷)
- بچه غول باید توی مدرسه بماند، انتشارات علمی و فرهنگی (۱۳۸۶)
- ملیکا و گربه‌اش، ماشین گربه باک نداره!، نشر افق (۱۳۸۹)
- ملیکا و گربه‌اش، غول ده کله!، (۱۳۹۱) (۱۳۸۹)
- ملیکا و گربه‌اش، عروسی گربه‌ی ملیکا با خانم مگس!، نشر افق (۱۳۸۹)
- بهانه‌ای با پنج انگشت روشن، نشر هوشنگ علوی (۱۳۹۰)
- بابای من با سس خوشمزه‌ است، شباویز (۱۳۹۱)
- پریزادان درخت سیب (بر اساس افسانه‌های ایرانی)، نشر افق (۱۳۹۱)
- کنیزک و پادشاه (بر اساس داستانی از مولوی)، نشر افق (۱۳۹۳)
- کشتی‌های غرق‌شده، انتشارات علمی و فرهنگی (۱۳۹۳)
- دایره، نشر آفرینگان (۱۳۹۳)
- از دفترچه خاطرات یک نویسنده‌ی زرافه‌نشین، نشر آفرینگان (۱۳۹۳)
- آموزش‌های داستان‌نویسی مامان‌پیچ برای هیچ، نشر گل‌آقا (۱۳۹۳)
- کره‌ الاغ و دوتا موز قایمکی، نشر چکه (۱۳۹۴)
- کره‌ الاغ و شیر سفید جنگل، نشر چکه (۱۳۹۴)
- کره‌ الاغ و مهمان ناخوانده، نشر چکه (۱۳۹۴)
- کره‌ الاغ و روباه کلاه‌بردار، نشر چکه (۱۳۹۴)
- کره‌ الاغ و مگس ویژویژو، نشر چکه (۱۳۹۴)
- کره‌ الاغ و کله‌های کدویی، نشر چکه (۱۳۹۴)
- کره‌ الاغ و مدرسه‌ی سواددارها، نشر چکه (۱۳۹۴)
- کره‌ الاغ و گردن‌بند طلا، نشر چکه. (۱۳۹۴)
- آدامس چهارشنبه‌های خوشبختی، نشر افق (۱۳۹۵)
- کابوس، نشر چکه (۱۳۹۵)
- من اچونه‌ام! در رو باز کنید!، نشر هوپا (۱۳۹۵)
- آب‌نبات‌چوبی‌ آویزان و هویج‌های سرگردان، نشر هوپا (۱۳۹۵)
- ارکستر لباس‌های خیس، نشر پیدایش (۱۳۹۵)
- داستان‌های دوقلوهای خل و چل (جلد اول) بچه‌ی سوراخ، گوسی بع‌بعو و برادران نیوتن، نشر هوپا (۱۳۹۶)
- داستان‌های دوقلوهای خل و چل (جلد دوم) سوسک نجار، زین‌الدین‌ زیدان و دختر شاه آهنیون، نشر هوپا (۱۳۹۶)
- توتوله و فضانورد غمگین در اسباب‌بازی‌فروشیِ آقای آرواره، نشر نردبان (۱۳۹۷)
- سنگریزه‌های بدون اسم، انتشارات شهر قلم (۱۳۹۷)
- جنگل رازآلود (به عنوان نویسنده و دبیر گروه نویسندگان)، انتشارات شهر قلم (۱۳۹۷)
- سیار‌ه‌ی شگفت‌انگیز (به عنوان نویسنده و دبیر گروه نویسندگان)، انتشارات شهر قلم (۱۳۹۷)
- رودخانه‌ی سرزمین دور (به عنوان نویسنده و دبیر گروه نویسندگان)، انتشارات شهر قلم (۱۳۹۷)
- خرت و پرت‌های قصر گمشده (به عنوان نویسنده و دبیر گروه نویسندگان)، انتشارات شهر قلم (۱۳۹۷)
- سیرک قوطی‌های پرنده (به عنوان نویسنده و دبیر گروه نویسندگان)، انتشارات شهر قلم (۱۳۹۷)
- سرزمین خوراکی‌های خوشمزه (به عنوان نویسنده و دبیر گروه نویسندگان)، انتشارات شهر قلم (۱۳۹۷)
- مدرسه‌ی شبانه‌روزی هیچ تا پوچ (به عنوان نویسنده و دبیر گروه نویسندگان)، انتشارات شهر قلم (۱۳۹۷)
- قلعه‌ی جادوگران چهل‌گیس (به عنوان نویسنده و دبیر گروه نویسندگان)، انتشارات شهر قلم (۱۳۹۷)
- شهر آدم‌های عجیب و غریب (به عنوان نویسنده و دبیر گروه نویسندگان)، انتشارات شهر قلم (۱۳۹۷)
- کوه تَک و چندتا گنده‌بَک (به عنوان نویسنده و دبیر گروه نویسندگان)، انتشارات شهر قلم (۱۳۹۷)
- هتل پُرستاره‌ی جزیره‌ی پلیکان (به عنوان نویسنده و دبیر گروه نویسندگان)، انتشارات شهر قلم (۱۳۹۷)
- موزه‌ی عروسک‌ها (به عنوان نویسنده و دبیر گروه نویسندگان)، نشر انتشارات شهر قلم (۱۳۹۷)
و... 

● ترجمه:
- مجموعه پنج جلدی دفترچه‌ خاطرات جغد با نام‌های: جشنواره‌ی بالادرختی اِوا، اِوا شبح می‌بیند، عروسی در سرزمین درختی، اِوا بال‌قلنبه و هم‌کلاسی تازه‌اش، نویسنده: ربکا الیوت، نشر هوپا (۱۳۹۵)
- دفترچه‌ خاطرات جغد (جلد پنجم) عید قلب‌های گرم، خفاشِ نازنازی‌ام گم شده، نویسنده: ربکا الیوت، نشر هوپا (۱۳۹۵ و ۱۳۹۶)
- مجموعه هفت جلدی سریال چهار سابقه‌دار با نام‌های: یورش به زندان شهر سگی، مأموریت تمام‌عیار، ضدحمله‌ی توپ پشمالو، حمله‌ی گامبی‌ها، گاز و بوهای کهکشانی، مبارزه‌ی بیگانه و دارودسته‌ی بدها، دایناچی‌چی یا چی‌چی‌سوروس؟، نویسنده: آرون بلیبی، نشر هوپا (۱۳۹۷)

 

گردآوری و نگارش:
#رها_فلاحی

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

سرچشمه‌ها
https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
www.seyednavidseyedaliakbar.com
www.hoopabooks.ir
www.ketabrah.ir
www.nevisak.ir
و...
 

  • رها فلاحی
۰۹
مهر

استاد "ناصر کشاورز"، شاعر و نویسنده‌ی کتاب‌های کودکان، زاده‌ی ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۱ خورشیدی، در تهران است. 

 

ناصر کشاورز


استاد "ناصر کشاورز"، شاعر و نویسنده‌ی کتاب‌های کودکان، زاده‌ی ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۱ خورشیدی، در تهران است. 
وی در پنج سالگی همراه با خانواده راهی دامغان شد. تحصیلات ابتدایی تا دیپلم متوسطه را در دامغان گذراند، و در سال ۱۳۶۷ در رشته‌ی مهندسی صنایع، در دانشگاه پذیرفته شد، اما پس از یک ترم تحصیل انصراف داد.
ایشان یک دختر و یک پسر دارد. دختر او با نام "کلاریز کشاورز"، موسیقی‌دان و نوازنده‌ی فلوت است.
وی فعالیت رسمی خود را با مجله‌ی کیهان بچه‌ها شروع کرد و نخستین شعر او در سال ۱۳۶۲ در همان مجله به چاپ رسید. 
نخستین کتاب ایشان با نام «من و مرغابی‌ها» در سال ۱۳۶۵ منتشر شد. ناصر کشاورز علاوه بر شعر، در زمینه‌ی موسیقی نیز فعالیت می‌کند و نوازنده‌ی عود و گیتار است.
از ناصر کشاورز تا کنون بیش از ۱۶۰ عنوان کتاب در حوزه‌ی ادبیات کودکان منتشر شده‌ است؛ و از او به عنوان پرکارترین شاعر کودک یاد می‌شود. 
برخی از آثار او عبارتند از:
- مجموعه‌ی ۱۲ جلدی شعرهای نی‌نی کوچولو
- مجموعه‌ی ۱۲ جلدی می‌می‌نی و مامانش
- مجموعه‌ی ۴ جلدی دویدم و دویدم
- از این طرف لطفاً فقط هیس
- مرا یک دایناسور درسته قورت داده
- مجموعه‌ی وگی ورجه
- مجموعه‌ی کی بود کی بود
- مجموعه‌ی ۱۶ جلدی داسی دایناسی

همچنین ناصر کشاورز با همکاری انتشارات داستانِ من، یک کتاب داستان اختصاصی با نام «آرزوهایی برای کودک شما» را منتشر کرده‌ است. تصویرگری این کتاب را علی رادمند انجام داده‌ است. در این کتاب، داستان و تصویرسازی‌ها بر اساس نام کودک و مشخصات ظاهری و علاقه‌مندی‌های او تغییر می‌کند و هر کودک قهرمان داستان اختصاصی خود می‌شود. مطالعه برخط این کتاب از طریق سایت انتشارات داستانِ من رایگان است.


┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄


◇ افتخارات ادبی و هنری:
- او در دومین دوره جشنواره بین‌المللی شعر فجر در بخش کودک و نوجوان برگزیده شد
- در ۱۸ اسفند ماه ۱۳۹۵ در مراسم پایانی یازدهمین جشنواره شعر فجر نشان درجه یک هنری توسط سیدرضا صالحی امیری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی وقت به ناصر کشاورز و شش شاعر دیگر اعطا شد.
- «نشان ماه طلایی» از جشنواره بزرگ ادبیات کودک و نوجوان
- برنده‌ی نشان «مداد پرنده» از جشنواره کانون پرورش فکر کودکان و نوجوانان
و...


─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─


◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
[ستاره]
باد  آسمان را
دیشب تکان داد
سه تا ستاره
در دستم افتاد
بودند آن‌ها
بسیار زیبا
یک دانه‌اش را
دادم به بابا
آن دیگری را
دادم به مادر
دیدم که مانده
یک دانه دیگر
آن را به بالا
پرتاب کردم
این کارها را
در خواب کردم.


(۲)
[زنبور عسل]
تو حساسی، ظریفی
شبیه بوی یاسی
تو یک زنبور هستی
که از ما می‌هراسی

تو دل داری مگر نه؟
تو هم احساس داری
وگرنه پس چه کاری
به بوی یاس داری؟

چرا که لحظه‌ای هم
تو را جدّی ندیدیم
و گل را پیش چشمت
چه بی‌رحمانه چیدیم

تو را جز پای کندو
همیشه ترک کردیم
چرا که از تو تنها
عسل را درک کردیم


(۳)
[پنجره]
کی بود کی بود؟
پنجره بود، پرده داشت
اون طرفش نرده داشت
یه بچه گنجیشک روی نرده دیدم
از لای پرده دیدم
پنجره رو وا کردم
جیک‌جیک بفرما کردم
گفتم بیا خونه‌مون
بهت بدم ماست و نون
گنجشکه رفت، نفهمیدم که سیره
یا رفت اجازه از باباش بگیره!


(۴)
[لوله‌ی گاز]
کی بود کی بود؟
یه لوله‌ی دراز بود
تو اون پُر از گاز بود
یه روز بوشو شنیدم
ولی اونو ندیدم
گفتم مامان این کیه
بوی خطرناکیه!
مامان اومد شیر گاز و ببنده
دیدم داره می‌خنده
بوها، نه از لوله، نه از شیر بود
فقط بوی پیاز داغ و سیر بود.


(۵)
[صابون]
کی بود کی بود؟
یه صابون کوچیک موچیک
گریه می‌کرد چیلیک چیلیک
غصه می‌خورد همیشه
می‌گفت چرا صابون بزرگ نمی‌شه
هر روز دارم آب می‌خورم تَر می‌شم
ولی کوچیک‌تر می‌شم
رفتم پیشش نشستم
براش یه خالی بستم
گفتم من هم اون قدیما غول بودم
مثل تو خنگول بودم
کوچیک شدم که با تو بازی کنم
سُرت بدم سُرسُره بازی کنم.


(۶)
[مداد تنبل]
خیلی لجم گرفته
از دست این مدادم
او مثل بچه‌ای لوس
لج می‌کند به آدم
وقتی که مشق دارم
او غیب می‌شود زود
دیروز گوشه‌ی تخت
در جیب خرسکم بود
گفتم: چقدر باید
دنبال تو بگردم؟
امروز با سه تا مشق
او را جریمه کردم.


(۷)
[سیب جان سلام]
توی این دلم
چند تا غم است
فکر می‌کنم
سیب، آدم است

فکرهای من
نیستند عجیب
غصّه می‌خورم
من برای سیب

سیب را همه
پوست می‌کنند
نصف می‌کنند
گاز می‌زنند

زود می‌شود
سیبشان تمام
یک نفر نگفت
سیب جان سلام!


(۸)
دفتر چهل برگ من
چهل تا باغچه داره
مداد من همیشه
گل توی اون می‌کاره
این باغچه کاغذی
گل‌هاش همیشه سبزه
نه آب می‌خواد نه آفتاب
هرچی بگی می‌ارزه


(۹)
[اسفناج]
برگ‌هاى اسفناج
تازه بود و سبز و ترد
مادرم از لاى آن
یک دو برگى کند و خورد

گفت: اجرش با خدا
اسفناجش گل نداشت
قیمتش هم بد نبود
روى هم، مشکل نداشت

حس خوب مادرم
شد نسیمى مهربان
نرم و آهسته وزید
رفت توى آسمان

از دعایش، آسمان
ابر شد باران گرفت
باغِ سبزى کارها
زیر باران جان گرفت
 

(۱۰)
[شونه بود]
رفتم بالا شونه بود
دندونه دندونه بود
موج موهامو صاف کرد
پیچید کلاف کلاف کرد
اومدم پایین قیچی بود
قیچی می‌زد هر چی بود
اومد به خونه ما
دوست شد با شونه ما
موی منو کوتاه کرد
سرم رو مثل ماه کرد


(۱۱)
[چراغ بود] 
رفتم بالا چراغ بود
دستش زدم چه داغ بود
شکل گلابی‌های توی باغ بود

اومدم پایین کلید بود
رنگ تنش سفید بود
دستش زدم یه تیک کرد
اتاقمو تاریک کرد


(۱۲)
[نیلوفر و مرداب]
تو ای نیلوفری که
گل مرداب هستی
برای دیدن من
چرا بی‌تاب هستی

من دریاچه هستم
پر از موج و تلاطم
که گاهی چند کشتی
درونم می‌شود گم

تو حساسی ظریفی
نداری تاب دریا
پر از شوری و تلخی است
دل پر آب دریا

چگونه می‌توانی
بگوئی بد به مرداب
همین که پیش پایت
شده چون فرشی از آب

تو می‌نالی همیشه
و شکوه داری از او
از آه قورباغه
پشه سنجاقک و بو

تو بی‌مرداب یعنی
گلی مصنوعی و سرد
گل بی‌روح و احساس
بدون چکه‌ای درد

تو می‌دانستی ای کاش
که این مرداب دریاست
و او هم گوشه‌ای از
دل گسترده ماست


(۱۳)
[آسمان، آب، زمین]
کی به این خورشید می‌گوید نخواب؟
آفتابت را بتاب!
کی زده فواره‌ی رنگین‌کمان
توی حوض آسمان؟
از کجا آورده دریا آب را؟
آسمان، مهتاب را
کی به دل‌ها مهربانی داده است؟
شادمانی داده است؟
او خدای مهربان و خوب ماست
دوست دار بچه‌هاست


(۱۴)
[اتل متل]
اتل متل توپ
توپ خورد به شیشه
این توپ بی‌عقل
آدم نمیشه

اتل متل سوت
جیغ بلندگو
پنجره می‌گه
شیشه من کو؟

اتل متل آخ
کی خورد زمین باز
صدای گریه‌ست
یا قاز قاز غاز؟

آقا اجازه
تقصیر ما بود
این توپ کم باد
سر به هوا بود


(۱۵)
[پدربزرگ]
دیشب پدربزرگم
آمد به خانه‌ی ما
باز او مرا بغل کرد
بوسید صورتم را

مادر برای او زود
یک چای تازه آورد
او خسته بود و پایش
انگار درد می‌کرد

با خنده باز از من
پرسید: در چه حالی؟
کردم تشکر از او
گفتم که: خوب عالی

در دست پیر او بود
باز آن عصای زیبا
خندید و قلقلک داد
با آن عصا دلم را


(۱۶)
[دریا]
از کیف مامان
یک شانه گاهی
بیرون می‌آید
مانند ماهی

سر می‌خورد او
بر موج موها
با پیچ و تابی
آرام و زیبا

مامان خوبم
انگار دریاست
دریا همیشه
در خانه‌ی ماست


(۱۷)
[سیب]
گرفتم سیبی از مامان
که شکل قلب آدم بود
ولی خیلی بزرگ و چاق
تمام آن زیادم بود

به او گفتم که سیبم را
بیا نصفش بکن لطفا
به یاد دوستم هستم
که بازی می‌کند با من

دلم می‌خواهد از سیبم
برای او نگه دارم
به من لبخند زد مامان
خوشش آمد از این کارم

بله آن روز سیب من
دو قسمت شد ولی با پوست
چه زیبا بود در  دستم
کنار هم دو قلب دوست


(۱۸)
[ستاره]
باد آسمان را
دیشب تکان داد
سه تا ستاره
در دستم افتاد

بودند آنها
بسیار زیبا
یک دانه‌اش را
دادم به بابا

آن دیگری را
دادم به مادر
دیدم که مانده
یک دانه دیگر

آن را به بالا
پرتاب کردم
این کارها را
در خواب کردم


(۱۹)
[عروسی]
وقت غروب است
خورشید زیباست
مثل عروس است
از دور پیداست

یک ابر نازک
افتاده رویش
مانند یک تور
بر روی مویش

داماد پس کو؟
او توی راه است
من شک ندارم
آقای ماه است

جشن عروسی
در آسمان هاست
صد تا ستاره
مهمان آن هاست


(۲۰)
[آسمان دریا شد]
در خیالم امروز
آسمان دریا شد
تکه‌ای ابر سفید
توی آن پیدا شد

در خیالم آن ابر
ناگهان شد یک قو
من خودم فهمیدم
از شنا کردن او

من سلامش کردم
او جوابم را داد
وای افسوس آمد
روی آن دریا باد

باد با هو هویش
کیش کرد آن قو را
بعد آرام آرام
برد با خود او را


(۲۱)
[یه بشقاب سفالی]
نی‌نی وولکی چی داره؟
یه بشقاب سفالی!
آبینه رنگ بشقاب
با نقشی خوب و عالی
عکس یه دونه ماهی
چاپ شده توی بشقاب
نی‌نی وولکی می‌ریزه
رو ماهیه کمی آب
میگه: دلم نمی‌خواد
رو ماهی آش بریزم
یه وقت تنش می‌سوزه
ماهی جون عزیزم
ماهی من جون داره
حرف می‌زنه راه می‌ره
یه روز اگه تو بشقاب
آب نریزم می‌میره
 

(۲۲)
[برف‌های سردتر]
نی‌نی توی حیاطه
چشمش به آسمونه
منتظره برف بیاد
از ابر دونه دونه
به ابر میگه: چرا کم
برف می‌آری واسه مون
زمستونه! لم نده
بی‌کار توی آسمون
برف‌های دیروز تو
هی چیکه چیکه آب شد
آدم برفی‌ای که
ساخته بودم خراب شد
برف‌های سردتر بریز
توی حیاط خونه
برفی که زود آب نشه
یکی دو روز بمونه


(۲۳)
[جوراب]
یک چیز تازه
فهمیده‌ام من
کاری ندارد
جوراب شستن
من شستم آن را
امروز با دست
چون مادر من
کارش زیاد است
جورابم الان
روی طناب است
هم پاک و زیبا
هم خیس آب است
خورشید خانم
تابیده بر آن
پس می‌شود خشک
جورابم الان


(۲۴)
[مورچه]
تو مثل نقطه هستی
سیاه و ریز ریزی
ولی باید بدانی
برای من عزیزی
برای دیدن تو
کنارت می‌نشینم
کمی خم می‌شوم تا
تو را بهتر ببینم 
همیشه صبح تا شب
فقط مشغول کاری
تو خیلی دانه حتماً
میان لانه داری
دلت می‌خواهد الآن
بیایی روی پایم
چرا پس ساکتی تو؟
بگو الآن می‌آیم 
تو را من دوست دارم
خودت شاید ندانی
تو کوچولوترین دوست 
برایم در جهانی

 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄


◇ نمونه‌ی داستان:
(۱)
[بشقاب ترک خورده]
یک بشقاب بود که دلش تَرَک خورده بود. بشقابِ تَرَک خورده، همیشه می‌ترسید که تَرَکش بیشتر شود و از وسط نصف شود. او از غذاى داغ می‌ترسید. از قاشق می‌ترسید. از چنگال مى‌ترسید. از ترسش نمی‌خواست سر سفره بیاید. همیشه گوشه‌ی کُمد می‌نشست و غصّه می‌خورد. تا این که یک روز از تنهایى و بیکارى خسته شد، راه افتاد و رفت پیش دکتر قابلمه. گفت: دکتر جان، من یک تَرَک دارم.
دکتر قابلمه، بشقاب را معاینه کرد و گفت: این که ترک نیست جانم فقط یک خط است. شاید یک بچّه، با خودکار روی تو خط کشیده.
بعد هم ابر ظرفشویى را صدا کرد و گفت: پرستار، این خط را پاک  کن.
خط پاک شد. بشقاب با خوشحالى رفت به خانه. او می‌خواست آماده شود تا برود سر سفره.


(۲)
[گربه آدمخوار] 
یک روز توی صحرا خوابیده بودم. احساس کردم کسی دارد انگشت‌های پایم را می‌کشد. نگاه کردم. یک گربه بود که می‌خواست مرا بخورد. داشت پاهایم را می‌جوید. پاهایم را از دهانش بیرون کشیدم و فرار کردم. بعد فهمیدم که او گربه نبود. آن حیوان یک گورکن بود که به آن «دله» می‌گفتیم.


(۳)
[سنگ]
یکی بود یکی نبود. یک سنگ قلقلی بود که توی رودخانه زندگی می‌کرد. آب‌ها قلش می‌دادند و با او بازی می‌کردند. یک روز یک ماهی گنده آمد و سنگ قلقلی را قورت داد. سنگ قلقلی رفت توی شکم ماهی. بویی کشید و گفت: آه! آه! چه بوی گندی! این جا کجاست؟ چه قدر تگ و تاریک است؟
بعد خودش را قل داد به این طرف و آن طرف. با این کارش ماهی را قلقلک داد. ماهی از خنده غش کرد. افتاد به رودخانه و دهانش باز ماند. سنگ قلقلی از دهان ماهی قل خورد و آمد بیرون. آب‌ها خوشحال شدند. دوباره با سنگ قلقلی، قل‌قل بازی کردند.


(۴)
[عینک]
چند تا بچّه توی کوچه، توپ بازی می‌کردند. یکی از بچه‌ها عینکی بود. یک دفعه توپ پرواز کرد و خورد به عینک بچه عینکی. عینک پرتاب شد روی شاخه‌ی یک درخت. روی شاخه خانه‌ی یک کلاغ بود.
کلاغه با شیشه‌های عینک برای خانه‌اش دو تا پنجره درست کرد. بعد هم از پشت پنجره‌ها به بیرون نگاه کرد و گفت: وای، وای، دنیا چقدر تار شده است!
آن وقت عینک را انداخت پایین. عینک افتاد جلوی پای بچه عینکی. بچه عینکی، عینک‌اش را برداشت و  آن را به چشم‌هایش گذاشت و با خوشحالی گفت: دنیا بدون عینک چقدر تار بود!.

 


گردآوری و نگارش:
#رها_فلاحی

 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

 

سرچشمه‌ها
https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
www.setareye-shabha.blogfa.com
www.beyadebaba.blogfa.com
www.daneshchi.ir
و...

 

  • رها فلاحی
۰۲
مهر

ماهنامه ادبی رها منتشر شد

جدیدترین شماره‌ی ماهنامه‌ی ادبی، هنری و فرهنگی رها، با بررسی پرونده‌ی ادبی استاد شادروان "بهروز وندادیان" (بهروز ایرانی)، شاعر گیلانی، منتشر و در دسترس عموم قرار گرفت.

شماره‌ی ششم از دوره‌ی جدید، انتشار ماهنامه‌ی ادبی رها، در ۱۷۰ صفحه، با سردبیری "زانا کوردستانی"، منتشر شد.

ماهنامه‌ی ادبی رها، با رویکرد انتشار آثار ادبی و هنری و فرهنگی، هنرمندان ایران و جهان در سه بخش ثابت شعر ایران، پرونده‌ی ادبی و شعر جهان و بخش‌های متغییر اخبار، نقد، روانشناسی، داستان و بخش کتاب، معرفی نویسنده، فیلم و... هر ماه به صورت برخط و رایگان منتشر می‌شود.

◇ در بخش روانشناسی، پی می‌بریم که چرا کشورهای اسکاندیناویایی شادترین آدم‌های دنیا هستند؟

◇ در بخش معرفی نویسنده، گذری بر زندگی و آثار استاد شادروان "حسن کامشاد" نویسنده‌ی اصفهانی، داشته شده است.

◇ در بخش شعر ایران، شعرهایی از، بانوان و آقایان: عباس خوش عمل کاشانی - محمدرضا شفیعی کدکنی - ک. د.ئازاد - فاطمه ملک‌زاده - زلیخا احمدی - ایرج جنتی عطائی - حسین پناهی - رسول یونان - موسی بیدج - سلمان هراتی - سینا سنجری - ساغر شفیعی - فریدە کاکی - کریم رجب‌زاده - صابر سعدی‌پور - سعید چولکی - رضوان ابوترابی - گالیا توانگر - افشین یداللهی - بیژن جلالی - اکبر اکسیر - حمیدرضا شکارسری - رضا اسماعیلی - شهرام معقول - محمد جلیلوند - جواد مجابی - احمد آذربخش - ضیاءالدین خالقی - یدالله گودرزی - مریم ملک‌دار - فرامرز سه‌دهی - محسن حسینخانی - شاپور بنیاد - بهروز قزلباش - عباس معروفی - مریم نظریان - محمدرضا مهدیزاده - صادق رحمانی - مینا آقازاده - حافظ موسوی - مهرنوش ایزدپرست - منیره حسین‌پوری - غلامرضا بروسان - فاطمه اشعری - امیر وجود - صالح بوعذار - امیر بختیاری - حمید فرحناک - کورس احمدی - گروس عبدالملکیان - پوریا پلیکان - نیما غلامرضایی - فرخنده بهرامی - گویا فیروزکوهی - حسن سهولی - محمد نیکوعقیده رودمعجنی - عمران صلاحی - مصطفی جلالی‌فخر - محمد عسکری‌ساج - عادل دانتیسم - آرش دل‌آور - بهروز آقاکندی - محمدرضا احمدی - سریا داودی حموله - طاهره صفارزاده - سید علی صالحی - سیمین رهنمایی - حمیدرضا اکبری (شروه) - فیروزه برازجانی (باران) و... گنجانده شده است.

◇ در بخش کتاب ماه، به معرفی و بررسی و خوانشی بر کتاب "باکره و کولی" نوشته‌ی آقای "دی. اچ. لارنس"، پرداخته شده است.

◇ در بخش داستان این شماره از ماهنامه‌ی ادبی رها، داستان کوتاه "راز جاودانگی" به قلم آقای "امید استاد نوروزی"، و داستان کودک "رفتگر زحمت‌کش" به قلم خانم "رها فلاحی"، گنجانده شده است، 


◇ در بخش شعر جهان این شماره، شعرهایی از: توماس ترانسترومر - سنان انطون - ‏جمال ثریا - مارین سورسکو - قیس عبدالمغنی - باریش بیچاکچی - خورخه لوئیس بورخس - برتولت برشت - سیلویا پلات - اکتاویو پاز - عبدالله پشیو - سونای آکین - مانوئل باندیرا - ناظم حکمت - آنتونیو ماچادو و غسان کنفانی را می‌خوانیم.

◇ بخش دیگر نشریه، جدول کلمات متقاطعی است با طراحی زانا کوردستانی، که جهت سرگرمی و تقویت و ورزش ذهن و حافظه‌ی مخاطبان قرار داده شده است.

◇ پایان بخش این شماره از ماهنامه‌ی ادبی رها، مقاله‌ای‌ست تحت عنوان "گلاسنوست فرهنگی در شوروی پیشین" به قلم "توفان آراز"، که بخش نخست آن در این شماره و بخش دوم این مقاله در شماره‌ی آتی منتشر خواهد شد.

برای تهیه و دریافت فایل pdf رایگان ماهنامه‌ی ادبی رها، می‌توانید به آدرس‌های زیر مراجعه فرمایید:

 

https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://mikhanehkolop3.blogfa.com
https://rahafallahi.blogfa.com
https://lilatayebi.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi

  • رها فلاحی
۳۰
شهریور

خانم "پردیس بیدل"، شاعر لرستانی، زاده‌ی ۳۰ شهریور ماه ۱۳۷۷ خورشیدی، در بلوار شهرداری شهر بروجرد است.

 

پردیس بیدل

خانم "پردیس بیدل"، شاعر لرستانی، زاده‌ی ۳۰ شهریور ماه ۱۳۷۷ خورشیدی، در بلوار شهرداری شهر بروجرد است.
وی تحصیلات ابتدایی در دبستان فرشتگان و متوسطه را در دبیرستان فرهیختگان به‌پایان رسانید و سپس در دانشگاه آزاد اسلامی بروجرد موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد رشته‌ی مدیریت بازرگانی گردید.
وی که بیشتر به سرودن شعر سپید، علاقه دارد، مجموعهـای از اشعارش را در کتابی تحت عنوان "پـر" جمع و مناشر کرده است.
ایشان فارغ از شعر و ادبیات، به ورزش هم می‌پردازد و در مقطعی نایب رئیس بانوان کمیته‌ی فوتبال روی‌میز شهرستان بروجرد بوده است.

 

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

 

◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
گفته بودند باید صبور باشم!
آمدنت،
آخرین تجویز ماهی قرمز هقت‌سین خانه‌مان است،
که می‌افتد روی دست آسمان
اما هنوز چراغ انتظار روشن است به روی ماه
تا سایه‌ات را گم نکنم
این روزها
دلم گرم می‌شود
به جمعه‌ها،
به عطر خوش گل‌های نرگس،
می‌دانم باز می‌گردی
که بند دلم
قبل از اینکه سرشاخه‌های امید را بغل کند
پاره نشود
و دلتنگی سرازیر شود از شانه‌ی خسته‌ام
تا روی دستت حل بشود،
آقا بیا
اینجا همه چشم‌ها
منجی می‌خواهند.

(۲)
سایه‌هایمان نمی‌دانند
که ما سال‌هاست
از آن‌ها می‌گریزیم
و شب را
جرعه جرعه سر می‌کشیم
تا در آغوش خودمان حل بشویم...

(۳)
تمام دور وبرم را
گرفته برف
و هنوز
شبیه موی تو
بختم سیاه و پیچیده‌ست.

(۴)
بی‌خوابی
آنقدر درونمان را دور می‌زند
اعتماد که هیچ
روی پوست خودمان هم
پتو می‌اندازیم...

(۵)
دست مرا خواهد گرفت
که مبادا
پایم لیز بخورد
و میان تاریکی دنیا غرق شوم
رهایم نمی‌کند
در گهواره‌اش تکانم می‌دهد
و مرا خواب می‌کند
تنها اتصالم به زمین
همین آسمان است.

(۶)
دلتنگی
دختری‌ست با موی بافته
که هر بار
گره‌ای از گیسویش باز می‌کند شب می‌شود
می‌ترسم!
دیگر موهایت را نبافی
تا خیالم همیشه به هم ریخته باشد.
 

گردآوری و نگارش:
#رها_فلاحی
 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

سرچشمه‌ها
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
https://mashahireborujerd90.blogfa.com/post/7
https://shereno.com/poet-65086.html
@ahmad.moatari
و...




 

  • رها فلاحی
۲۹
شهریور

خانم "رودابه حمزه‌ای"، شاعر و نویسنده‌ی کودک و نوجوان، زاده‌ی محله‌ی یوسف‌آباد تهران (اسدآباد کنونی) است.

 

 

رودابه حمزه‌ای

خانم "رودابه حمزه‌ای"، شاعر و نویسنده‌ی کودک و نوجوان، زاده‌ی محله‌ی یوسف‌آباد تهران (اسدآباد کنونی) است.
در ۱۷ سالگی، پس از اینکه دو سال پیاپی تجدید شد و موفق به گرفتن مدرک دیپلم نشد، ازدواج کرد.
نخستین کتابش «کلبه کوچک شاپرک‌ها» و همزمان دومین کتابش «مجموعه‌ای از مهربانی» در یک سال چاپ شد، و هر دوی این کتاب‌ها، یکی در بخش کودک و دیگری در بخش نوجوان، از طرف داوران جشنواره کانون پرورش فکری به عنوان کتاب برگزیده‌ی سال انتخاب شد.
تاکنون حدود دویست و پنجاه عنوان کتاب خردسال، کودک و نوجوان نوشته‌اند، که نام برخی از آن‌ها به قرار زیراست:
- خیال صورتی، انتشارات حوزه هنری
- شاپرک میوه آسمان است، انتشارات نیستان
- راز رشید، انتشارات سوره مهر
- از انار تا خدا، انتشارات آستان قدس رضوی
- آموزش حروف الفبا به صورت شعر، انتشارات پارس
- جوجه جان، انتشارات مدرسه
- توپ آسمان، انتشارات مدرسه
- ترانه‌های شهروند کوچک، انتشارات نشر شهر
- ترانه‌های عابر پیاده، انتشارات نشر شهر
- مجموعه چهار جلدی شالی و داداش‌اش، انتشارات راه ابریشم
- مجموعه ترانه‌های کودک، انتشارات قاب سبز
- آقا مهدی جان سلام، انتشارات سوره مهر
- دست بزنم به قلیون؟، انتشارات سوره مهر
- دست بزنم به کبریت؟، انتشارات سوره مهر
- دست بزنم به چاقو؟، انتشارات سوره مهر
- مجموعه لالایی‌ها (در حدود ۶۰ قطعه لالایی)
و..

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

◇ فعالیت در صدا و سیما:
ایشان نویسنده و شاعر برنامه‌هایی در صدا و سیما بوده و هستند، از قبیل:
- بچه‌های ایران، جام جم 
- خونه به خونه، جام جم، مجید قناد
- یک تابلو یک حماسه، شبکه دو، کودک و نوجوان، رضا فیاضی
- فیتیله جمعه تعطیله، شبکه دو، کودک و نوجوان مجید قناد
- آقاجون سلیمون، شبکه یک، گروه کودک، مسلم آقاجان زاده
- من کی هستم، موسسه فرهنگی هنری صبا، حسن لیس
- ماجراهای محله ما، شبکه دو، کودک و نوجوان، برادران ذاکری
- بچه‌های بوستان، شبکه یک، نوجوان، حسن احمدی
- سریال عکاسخانه، شبکه دو بزرگسالان، سید حسین مناجاتی
- سریال شهر قشنگ، شبکه دو، نوجوان، سید حسین مناجاتی
- مجموعه مثل‌ها، موسسه فرهنگی هنری صبا، ارژنگ
- عصر بخیر بچه‌ها، شبکه دو، نوجوان، محمود سلامیان
- ماجراهای امیر کوچولو، موسسه فرهنگی هنری صبا، شاهین بهزادی
- قصه‌های تپل، موسسه فرهنگی هنری صبا، نورالله رضایی
- مجموعه آتش نشانی، موسسه فرهنگی هنری صبا، روانبخش صادقی
- اورژانسی‌ها، شبکه دو، کودک، فریبا توکلی
- آفتابگردون، شبکه دو، نوجوان ،کوروش ذاکری
و...

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
[مشق شب]
باز با دست کوچکت، امروز
می‌روی تا مداد برداری
می‌نویسی تو؛ آب، بابا، نان
باز انگار، مشق شب داری

شعرهای کتاب را از حفظ
با صدای بلند می‌خوانی
خوش به حالت که یاد می‌گیری
درس امروز را به آسانی

درس‌های کتاب می‌گویند:
ژاله گلدان پر گلی دارد
ژاله هر روز توی گلدانش
آب را قطره قطره می‌بارد

می‌روی در حیاط و می‌کاری
توی گلدان خود، گل لاله
کاش گلدان کوچکت می‌شد
مثل گلدان پر گل ژاله

(۲)
[خیال صورتی]
یک لباس صورتی
در خیالم بافتم
نقشه خورشید را
روی آن انداختم

یک کبوتر، آن طرف
با پر و بال سفید
آشیانه کرده بود
بر درخت سبز بید

در کنار آن درخت
چشمه بود و رود و سنگ
آن خیال صورتی
شد لباسی رنگ رنگ

(۳)
همسایه‌مون تو خونه
داره یه گربه‌ی ناز
یه گربه‌ی پشمالو
با دمُ خیلی دراز

هوا که بارونیه
گربه‌هه توی خونه
میومیو می‌کنه
هی می‌گیره بهونه

براش سی‌دی می‌ذارن
یه گوشه‌ای می‌شینه
با خوش حالی
کارتون تام و جری می‌بینه

(۴)
کوچولو حالا که باید بخوابه،
سرحال شده، وای وای وای!!!
شب شده وقت خوابه
کوچولو باید بخوابه
یادش می‌آد آب می‌خواد
بازی می‌خواد تاب می‌خواد
آبش می‌دیم می‌خنده
تابش می‌دیم می‌خنده
کوچولو چه خوشحال شده
تازه سرِحال شده
کوچولو چه خوشحال شده
تازه سرِحال شده

 

گردآوری و نگارش:
#رها_فلاحی
 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
 

سرچشمه‌ها
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
https://www.kids.iranseda.ir/Detailsalbum/?g=641308
https://www.beyadebaba.blogfa.com/category/104
https://www.mehrnews.com/amp/4872171
https://www.ketabak.org/fy1w5
https://www.ketabrah.ir
https://www.shaer.ir
@rodabeh_hamzeh
و...

  • رها فلاحی
۲۹
شهریور

زنده‌یاد "عماد خراسانی"، شاعر غزل‌سرای معاصر بود، زاده‌ی سال ۱۳۰۰ خورشیدی در مشهد و در سال ۱۳۸۲ خورشیدی، چشم از دنیا فرو بسته است.

 

 

عماد خراسانی

زنده‌یاد "عماد خراسانی"، شاعر غزل‌سرای معاصر بود، زاده‌ی سال ۱۳۰۰ خورشیدی در مشهد و در سال ۱۳۸۲ خورشیدی، چشم از دنیا فرو بسته است.
نام و نشان کامل او «عمادّالدین حسن بُرقِعی» یا «مُبرقعی» است. پدرش مرحوم «سید محمد تقی معین دفتر» از صاحب منصبان آستان رضوی و مادرش «بی‌بی حرمت» نام داشت.
پدر عماد نیز شعر می‌گفت و «معین» تخلص می‌کرد؛ ولی به نشر و معرفی اشعار خود اعتنایی نداشت و فقط از سر ذوق و معتقدات خود گاه به تفنّن طبعی می‌آزمود و بسیار خوش‌آواز نیز بود.
عماد در اوایل شاعری «شاهین» تخلّص می‌کرد و بعد «عماد» را برای تخلّص خود برگزید که جزئی از اول نامش بود.
در همین زمان بود که گاه شعر خود را در محافل شعر و ادب می‌خواند و به او نیز مانند "کمال‌الدّین اسماعیل"، "پروین اعتصامی"، "ملک‌الشّعرای بهار" و بعضی دیگر تهمت می‌زدند که شعر پدرش را به نام خود می‌خواند؛ زیرا باور نمی‌کردند که طفلی به آن سن و سال (عماد از نُه سالگی شروع به سرودن شعر کرده بود) بتواند شعری لطیف و روان بسراید. عماد در محافل دوستانه یکی از دایی‌های خود چندین بار بدیهه‌گویی کرد تا توانست دهان مدعیان را ببندد.
طبع شعر و آواز خوش دو میراث طبیعی ارجمند بود که از معین به پسرش عماد به ارث رسید. معین در سال ۱۳۰۶ خورشیدی، هنگامی که عماد کودکی شش ساله بود، درگذشت. سه سال پیش از آن نیز عماد در سن سه سالگی از مادر یتیم شده بود و پرورش او پس از مرگ پدر و مادر بر عهده‌ی جد و جدّه‌ی مادریش قرار گرفت، که مرحومان «سید محمد اقتدار التولیه» و «بی‌بی زهرا» ملقّب به «بی‌بی عالم» بودند.
عماد در سال ۱۳۳۱ خورشیدی، به قصد سکونت دائم از مشهد به تهران رفت. به گفته‌ی اخوان ثالث، او تا سال بیست یا یکی دو سال پس و پیش مرغکی پر شور و آسوده خاطر بود، که ترنّمی شنگ و شاد داشت و سرخوش به هر چمن که می‌رسید، گلی می‌چید و، چون نسیم آزاد می‌گذشت؛ اما از آن به بعد گرفتار عشقی تند و گرم شد و دل به صاحب آستانه‌ی بلندی سپرد، که بسیار سر‌ها به سویش خم می‌شد و اعتنایی نمی‌دید.
عماد یک بار ازدواج کرد و همسرش هشت ماه پس از ازدواج درگذشت و هرگز فرزندی نداشت.  
سرانجام وی، در ۲۸ بهمن ماه ۱۳۸۲ خورشیدی، و در سن ۸۲ سالگی در تهران درگذشت.

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
گرچه در خاک برم درد تمنای تو را
تا پسین لحظه پرستم رخ زیبای تو را
کی شبی مست بیایی که من بی‌سر و پا
تا سحرگه بزنم بوسه سراپای تو را
نور باران شده از دوش مرا خانه دل‌
ای بنازم نگه نرگس شهلای تو را
ما کسی را که نبینیم پرستش نکنیم
بار‌ها دیده دلم روی دل آرای تو را
نه شگفت است برآرم سر و از سر گیرم
صبح محشر غم عشق تو و غوغای تو را
تو امیدی تو نویدی تو بهشتی تو بهار
به چه تشبیه کنم چهره زیبای تو را؟
من و اشک و غم و درد انجمنی ساخته‌ایم
به که تفویض کنم بزم مُهیّای تو را
مَنعَم از باده کنی لیک ندانی غم هجر
ما نداریم دل سنگ شکیبای تو را
گر کسی نام خود افزود به شعر تو عماد
تا چه پرواست ز یک مشربه دریای تو را.

(۲)
باز آهنگ جنون می‌زنی ای تار امشب
گویمت رازی، در پرده نگه دار امشب
آنچه زآن تار سر زلف کشیدم شب و روز
مو به مو جمله کنم پیش تو اظهار امشب
عشق، همسایه‌ی دیوار به دیوار جنون
جلوه‌گر کرده رخش از در و دیوار امشب
هر کجا می‌نگرم جلوه کند نقش نگار
کاش یک بوسه دهد زین‌همه رخسار امشب
از فضا، بوی دل سوخته‌ای می‌آید
تا که شد باز در آن حلقه گرفتار امشب
سوزی و ناله‌ی بی‌جا نکنی ای دل زار
خوب با شمع شدی همدل و همکار امشب
ای بسا شب که به روز تو نشستیم ای شمع
کاش سوزیم چو پروانه به یک‌بار امشب
آتش است این نه سخن بس کن ازین قصه (عماد)
ورنه سوزد قلمت، دفتر اشعار امشب.

(۳)
دلم آشفته‌ی آن مایه‌ی ناز است هنوز
مرغ پر سوخته در پنجه‌ی باز است هنوز
جان به لب آمد و لب بر لب جانان نرسید
دل بجان آمد و او بر سر ناز است هنوز
گرچه بیگانه ز خود گشتم و دیوانه ز عشق 
یار عاشق‌کش و بیگانه نواز است هنوز
خاک گردیدم و بر آتش من آب نزد
غافل از حسرت ارباب نیاز است هنوز
گرچه هر لحظه مدد می‌دهدم چشم پر آب
دل سودا زده در سوز و گداز است هنوز
همه خفتند به غیر از من و پروانه و شمع
قصه‌ی ما دو سه دیوانه دراز است هنوز
گرچه رفتی، ز دلم حسرت روی تو نرفت
درِ این خانه به امّید تو باز است هنوز
این چه سوداست (عمادا) که تو در سر داری
وین چه سوزی‌ست که در پرده‌ی ساز است هنوز.

(۴)
سرم بر سینه‌ی یار است، از عالم چه می‌خواهم؟
به چنگم زلف دلدار است، از عالم چه می‌خواهم؟
تو را می‌خواستم، افتاده‌ای چون گل به بالینم
فراغم از گل و خار است از عالم چه می‌خواهم؟
تو بودی آنکه من می‌خواستم روزی مرا خواهد
دگر کی با کس‌ام کار است از عالم چه می‌خواهم؟
مرا پیمانه عمری بود خالی از می عشرت
کنون این جام سرشار است از عالم چه می‌خواهم؟
بیا بر چشم بی‌خوابم نشین، گل گوی و گل بشنو
تو یارم شو، خدا یار است از عالم چه می‌خواهم؟
اگر نالیده بودم، حالیا از بخت می‌بالم
وز آنم شکر بسیار است از عالم چه می‌خواهم؟
دلم رنجور حرمان بود و جانم خسته‌ی هجران
طبیب اکنون پرستار است از عالم چه می‌خواهم؟
نمی‌کردم گمان روزی شود بیدار بخت من
کنون این خفته بیدار است از عالم چه می‌خواهم؟
مرا طبعی‌ست چون دریا و دریایی‌ست گوهر زا
چه باک از سهل و دشوار است از عالم چه می‌خواهم؟
نگارم می‌نویسد، مستم و تب کرده‌ی شوقم
سرم بر سینه‌ی یار است، از عالم چه می‌خواهم؟
 

گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

سرچشمه‌ها
https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
https://t.me/Adabiyat_Moaser_IRAN
www.fararu.com
www.irna.ir
و...

 

  • رها فلاحی
۲۵
شهریور

کتاب استاد اژدها ۱۰ (اژدهای رنگین‌کمان) نوشته‌ی "ترِیسی وِست" با تصویرگری "دِیمیِن جونز" و ترجمه‌ی خانم "رویا زنده‌بودی" است.

 

 

اژدهای رنگین‌کمان

کتاب استاد اژدها ۱۰ (اژدهای رنگین‌کمان) نوشته‌ی "ترِیسی وِست" با تصویرگری "دِیمیِن جونز" و ترجمه‌ی خانم "رویا زنده‌بودی" است.

خانم "تریسی وست" (Tracey West) زاده‌ی اول اکتبر ۱۹۶۵ میلادی، نویسنده‌ی کتاب کودک است، که برای بسیاری از سریال‌های دارای مجوز مختلف، از جمله Pokémon و SpongeBob SquarePants را نوشته است. 
تریسی وست در نیوجرسی ایالات متحده متولد و بزرگ شد.
او برایPokémon ، SpongeBob SquarePants ، Teen Titans و Power Puff Girls نوشت. او همچنین سری اصلی خود Pixie Tricks را نوشته است. تریسی وست کتاب‌های خود را در دهه ۲۰۰۰ آغاز کرد و تاکنون بیش از ۲۰۰ کتاب برای کودکان نوشته است.

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

خانم "رویا زنده‌بودی"، مترجم این کتاب، زاده‌ی سال ۱۳۷۱ خورشیدی، است.
او دوره‌ی کارشناسی‌اش را در رشته‌ی زبان و ادبیات انگلیسی در شیراز و کارشناسی ارشد ادبیات انگلیسی در دانشگاه تهران گذرانده است.
ایشام در زمینه‌ی داستان‌نویسی، جایزه‌ی بهترین داستان از دیدگاه مخاطبان را در نهمین جشنواره‌ی مطبوعات کودک و نوجوان و عنوان اثر برگزیده را در جشنواره‌ی داستانی کودک شیراز به دست آورد.
وی چندین سال است با مجله‌های کودک و نوجوان از جمله ماهنامه‌ی عروسک سخنگو همکاری دارد.

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

این کتاب جلد دهم از سری کتاب‌های "استاد اژدها" است، که انتشارات پرتقال آن را ۹۶ صفحه، چاپ و منتشر کرده است.

این کتاب شامل ۱۴ فصل به ترتیب زیر است:
۱. دریک خواب می‌بیند
۲. فدرت باران
۳. یک اژدهابان جدید؟
۴. یک پیام عجیب
۵. دنبال کردن نقشه
۶. دوستان جنگلی
۷. پسر برگزیده
۸. سفر
۹. کواکو!
۱۰. زندانی در تار
۱۱. یک ارتباط قوی
۱۲. اژدهاها توی آسمان
۱۳. داستان دایو
۱۴. دردسر توی قلعه

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

◇ داستان کتاب:
"دریک" خواب اژدهای رنگین‌کمانی را می‌بیند که در غار گیر افتاده است. این خواب در واقع پیامی است که "کرم" برای دریک فرستاده است.
"دریک" و "آنا"، سفرشان را برای یافتن اژدها آغاز می‌کنند. ولی اول از همه استاد اژدهای جدید، که اسمش "اوبی" است، را پیدا کنند.
بعد از آن هم نوبت غار اژدهای رنگین‌کمان است.

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

◇ بخش‌هایی از متن کتاب:
(۱)
پسری روبه‌روی یک چاه ایستاده بود. سطلِ چاه را بالا کشید و اخم کرد. چاه آب نداشت. سطل خالی بود. آن را به زنی که کنارش ایستاده بود، نشان داد.
زن به او گفت: "چاه خشک شده. تو کل آیفری وضع همینه."

(۲)
دریک پرسید: "کواکو چیه؟"
اوبی توضیح داد: "کواکو یه عنکبوت خیلی بزرگه که مردم من در موردش قصه می‌گن. بعضی وقت‌ها قهرمان قصه‌ست، بعضی وقت‌ها هم دردسر درست می‌کنه."

(۳)
کپری و اژدهای رنگین‌کمان از آسمان پرواز کردند پایین. اوبی از پشت اژدهای رنگین‌کمان پایین آمد و دوید پیش پدر و مادرش.
داد زد: "مامان! بابا!"
مردم دهکده با خوشحالی فریاد زدند: "زنده باااااد اوبی!".
 

گردآوری و نگارش:
#رها_فلاحی

  • رها فلاحی
۰۹
شهریور

رفتگر زحمت‌کش


رفتگر مهربان، وظیفه‌اش نظافت و تمیز کردن محله‌ی ما بود.
او مردی زحمتکش بود، که تمام کوچه و پس‌کوچه‌های محله را تمیز و پاکیزه می‌کرد. در کل محله کوچک‌ترین زباله و آشغالی دیده نمی‌شد.
حتا روزهای تعطیل هم کارش را با تلاش و کوشش بسیار انجام می‌داد.
نزدیک عید بود و آقای رفتگر هم مثل همیشه مشغول انجام کارش بود.
خسته و کوفته داشت، گاری حمل آشغال‌ها را می‌راند، که پایش روی پوست موزی رفت، لیز خورد و با شدت بر زمین افتاد و از درد به خودش پیچید.
چند نفر از اهالی محل به او نزدیک شدند. وقتی دیدند که حال آقای رفتگر خوب نیست و از درد به خود می‌نالد، به اورژانس زنگ زدند و آمبولانسی آمد و او را با خود برد.
در بیمارستان به آقای رفتگر گفتند که دستش از چند جا شکسته و مدتی نباید به سر کار برود و باید استراحت کند.
آن چند وقت که آقای رفتگر نتوانست سر کار برود، تمام محله پر از آشغال و زباله شده بود. 
روز عید، پدرم به همراه چند نفر از اهالی محل، به خانه‌ی آقای رفتگر رفتند، تا هم از او عیادت کنند و عید را به او تبریک بگویند و هم بابت تمامی زحماتی که برای محله می‌کشید تشکر کنند.
خانه‌ی او در اتاقکی کوچک، گوشه‌ی پارک محل بود. او زن و بچه‌ای نداشت و همیشه تنها بود.
آن چند روزی که آقای رفتگر سر کارش نبود، قدر زحمات و ارزش کارش را فهمیدیم و باعث شد که بیشتر از گذشته قدرش را بدانیم.
آقای رفتگر با دیدن اهالی محل در خانه‌اش، خیلی خوشحال شد. این اولین باری بود که کسی برای عید دیدنی به خانه‌اش می‌رفت.
آقای رفتگر گرچه دستش شکست، اما دیگر ناراحت نبود...


#رها_فلاحی

 

 

  • رها فلاحی