کتاب زیباترین سرزمین دنیا
کتاب "زیباترین سرزمین دنیا"، نوشتهی خانم "زهرا عبدی" است، که با تصویرگری خانم "سمانه یاری" توسط مؤسسهی انتشاراتی دارالحدیث، چاپ و منتشر شده است.
این کتاب شامل سه داستان ویژهی کودکان و نوجوانان میباشد، که شخصیتهای آن را حیوانات تشکیل میدهند و در فضای طبیعت روایت میشود.
در این داستانها به صبر، کمک به دیگران و تلاش برای رسیدن به هدف و... پرداخته شده است.
#رها_فلاحی
کتاب دخترک با همهی پرندهها دوست بود
کتاب "دخترک با همهی پرندهها دوست بود"، نوشتهی خانم "زهره پریرخ" نویسندهی مشهدی، است که توسط "انتشارات توت" در ۲۴ صفحه، چاپ و منتشر شده است.
خانم "گلرخ محتاجالفضل" زحمت کشیدن نقاشیهای این کتاب خواندنی را کشیده است.
◇ داستان کوتاه:
پروانههای رنگارنگ در هوا میچرخیدند. تعدادی پرنده هم روی شاخههای درخت نشسته بودند. حلزونی از شاخهی درخت بالا میرفت و همه ساکت بودند و به صدای زیبای نی گوش میدادند که دخترک برای آنها مینواخت.
دخترک با همهی غازها و اردکها و… دوست بود. روزها غازها را به چرا میبرد. آنها تا کنار دریاچه میرفتند. غازها که به آب میزدند، دخترک کنار دریاچه سبزی وحشی جمع میکرد یا که برای اردکها دانه میریخت.
تا اینکه یک روز سروکلهی روباهی تر و فرز پیدا شد. روباه از بین بوتهها بیرون پرید و یکی از اردکها رو برد، دخترک اردک را از روباه گرفت و روباه فرار کرد. روز بعد دوباره، غازی برد، باز دخترک آن را از روباه گرفت. اینبار روباه چند دانه از تخممرغها رو برد. دخترک باز آنها را از روباه پس گرفت. روباه این بار نرفت و از دخترک فرار نکرد و گفت: پس من اگر شکار نکنم چطوری شکم خودم را سیر کنم؟!
و روباه با ناراحتی از دخترک دور شد، در همین حال دخترک متوجه شد که یک شکارچی به جنگل آمده و کمین کرده و میخواهد روباه را شکار کند.
دخترک سعی کرد که روباه را نجات بدهد. چون او نه تنها پرندهها را بلکه همهی حیوانات را دوست داشت.
و دخترک موفق میشود که روباه را از شکار شدن نجات بدهد و شکارچی از جنگل فرار کند.
#رها_فلاحی
کتاب قایم موشک فیلی
کتاب "قایم موشک فیلی" نوشتهی خانم "سوسن طاقدیس" نویسندهی شیرازی است، که توسط انتشارات نیستان در ۱۲ صفحه چاپ و منتشر شده است.
خانم طاقدیس چند سالیست که فوت شده است، اما با خواندن کتابها و داستانهایش یاد و خاطرهاش همیشه زنده خواهد بود.
تا یادم نرفته بگم که آقای "علی مفاخری" نقاشیهای زیبای این کنتاب را کشیده است.
◇ داستان کتاب:
پیلی پیلی فیلی که اکنون فیل بزرگی شده است، از دوستهایش میخواهد که با همدیگر قایمموشک بازی کنند.
سوسی سنجاب چشم میبندد، و تا چهار میشمارد، چونکه فقط تا عدد چهار را بلد است.
قولی قورباغه و ببو ببر به راحتی جایی برای قایم شدن پیدا میکنند. قوراغه بر روی گل نیلوفر میپرد و ببری در میان علفهای زرد پنهان میشود.
اما پیلی پیلی که دیگر بزرگ شده است، نمیتواند جایی برای پنهان شدن پیدا کند. او به داخل رودخانه میرود، اما آب فقط تا زانوهایش را میپوشاند، یکهو فکری به ذهنش میرسد. با خرطومش مقداری شن و خاک از کنار رودخانه بر میدارد و بر سر و بدن خودش میپاشد.
سنجاب، قورباغه و ببر را پیدا میکند، بعد همگی به سراغ پیدا کردن فیل میرود. او همیشه خودش را در برکه پنهان میکرد. وقتی به رودخانه میرسند اثری از فیل نیست، فقط یک تپهی بزرگ و تازه جلوی راهشان را گرفته است...
داستان با تصویر گیج و متعجب، ببو ببری و سوسی سنجاب و قولی قورباغه تمام میشود، آنهایی که هنوز نتوانستهاند فیلی را پیدا کنند. جای او رازیست که فقط خودش و من و تو میدانیم!
#رها_فلاحی
کتاب خرگوشک بازیگوشی نکن
کتاب "خرگوشک بازیگوشی نکن" از مجموعه ماجراهای دم پنبهای، نوشتهی آقای "هاوارد بینکو" نویسندهی آمریکاییست.
مترجم این کتاب آقای "فراز پندار" است و تصویرگرش خانم "سوزان اف کورنلیسون".
انتشارات "نردبان" این کتاب را در ۳۲ صفحه، چاپ و منتشر کرده است.
داستان کتاب دربارهی خرگوش بازیگوشی است به نام "هاوارد"، که همیشه در مدرسه به خاطر اینکه درست گوش نمیدهد، به دردسر میافتد.
مثلن وقتی توی کلاس، معلم قصه میگوید، او دور کلاس ورجه وورجه میکند. حواسش به تذکر معلم هم نیست و همینطور به کارهایش ادامه میدهد.
یا اینکه وقت ناهار، دوستهایش به او هشدار میدهند که مراقب باشد تا زمین نخورد، اما باز هم راه خودش را میرود.
بعد از نهار دوستش میخواهد حرف مهمی را با او در میان بگذارد، اما هاوارد بازیگوش، گوشش بدهکار نیست که نیست.
حواس هاوارد همیشه دنبال بازیگوشی است. زنگ نقاشی معلم به او و همهی بچهها یادآوری میکند که مراقب باشند تا لباسشان را رنگی نکنند. خرگوشک باز هم گوش نمیدهد و این بار معلم او را از سر کلاس بیرون میاندازد. اینطور میشود که خرگوشک داستان تنها میماند و غصهدار میشود.
او که دوست ندارد تنها باشد و به دردسر بیفتد، تصمیم مهمی میگیرد.
او تصمیم میگیرد برای بهتر گوش کردں، کارهای زیر را انجام بدهد:
- ساکت بنشین
- برای بهتر شنیدن هم از گوشهایت استفاده کن و هم از چشمهایت
- حرف دیگران را قطع نکن، صبر کن تا نوبت حرفزدن تو بشود
- سعی کن حرف دیگران را هر چه بهتر بفهمی
- اگر چیزی را درست نفهمیدی سوال کن
- قوانین و مقررات را به یاد داشته باش
- حواست را جمع کن و مراقب باش در اطرافت چه خبر است.
#رها_فلاحی
کتاب روز بد خرس کوچولو
کتاب "روز بد خرس کوچولو" از سری "مجموعه قصههای دوست داشتنی" است، که نوشتهی "هیاوین اورام" نویسندهی اهل کشور آفریقای جنوبی است که اکنون در لندن زندگی میکند.
خانم "مژگان کلهر" این کتاب را به فارسی ترجمه و توسط انتشارات "با فرزندان" در ۲۴ صفحه، منتشر کرده است.
◇ داستان کتاب:
وقتی خرس کوچولو ناراحت و غمگین میشود، زخمی میشود، یا که زمین میافتد، بابا خرس او را بغل میکند، نوازشش میکند، و با گفتن جملهی: "با یک بوس گنده و یک چسب کوچولو خوبت میکنم!"، آرام و شادش میکند.
نامهای به دست بابا خرس میرسد. او با خواندن نامه، غمگین میشود. وقتی خرس کوچولو او را در آن حالت میبیند، با گفتن جملهی همیشگی بابا خرس: "با یک بوس گنده و یک چسب کوچولو خوبت میکنم!"، پدرش را از غم و غصه رها میکند و بابا خرس شاد و خندان میشود.
#رها_فلاحی
کتاب وینی خرسه
کتاب "وینی خرسه"، داستان واقعی مشهورترین خرس دنیا است، که توسط "لیندزی متیک" نوشته و خانم "نیلوفر امنزاده" آن را به فارسی ترجمه کرده است.
این کتاب توسط "انتشارات پرتقال" و با تصویرگری "سوفی بلکان" در ۵۲ صفحه، چاپ و منتشر شده است.
این کتاب، داستان ماندگار توله خرسی باهوش و دوست داشتنی را به تصویر میکشد، که به عنوان نماد خوش شانسی به جبهههای جنگ جهانی اول راه مییابد و زمانی که شجاعتش اثبات شد، در ردهی سربازان جنگ قرار میگیرد.
آقای "هری کول بورن" دامپزشکی است که در دوران جنگهای جنگ جهانی اول به جبهههای جنگ میرود.
در میانهی راه، در ایستگاه قطار، او توله خرسی را میبیند و بیست دلار بابت خریدن آن به شکارچی میدهد.
هری نام خرس را "وینی" میگذارد و تصمیم میگیرد تا خرس را برای خوش شانسی با خود به جنگ ببرد. رفته رفته دیگران "وینی" را به عنوان عضوی در ارتش میپذیرند.
وینی یک خرس شجاع، جسور و با اعتماد به نفس است که با کارهایی که انجام میدهد، میان همه معروف میشود و به شهرت جهانی دست پیدا میکند.
شخصیت دامپزشک داستان به نام "هری کول بورن" در واقع پدربزرگ نویسندهی این کتاب، لیندزی متیک است.
#رها_فلاحی
کتاب طوطی روی خرپشته
کتاب "طوطی روی خرپشته" (ماجراهای شنگل و منگل و چنگل)، نوشتهی آقای "فرهاد حسنزاده"، است.
این کتاب توسط "انتشارات نردبان" و تصویرگری خانم "فاطمه خسرویان" در ۲۴ صفحه چاپ و منتشر شده است.
◇ داستان کتاب:
از وقتی آیفون تصویری آمده، کار گرگها سخت شده، چون دیگر نمیتوانند به سراغ بزغالهها بروند. اما، گرگها صد تا بهانهی با حال جور میکنند که بتوانند بزغالهها را گول بزنند.
تو یکی از روزهای خوب خدا، برای مامان بزی کاری پیش آمده بود و او باید برای مدتی بزغالههایش را تنها میگذاشت.
مامانبزی برای بزغالههایش چند جور غذا درست کرده بود. پیتزای یونجه، چمنپلو و… اما همین که خواستند بخورند، «دینگ… دینگ…» بزبزکها به هم نگاه کردند و گفتند: «یعنی کیه؟»
آقا گرگه بود که گفت: طوطیاش رفته بالای خرپشته خانهی بزبزیها!
او میخواست اینجوری سر آنها را کلاه بگذارد تا که شاید بزغاله در را به رویش باز کنند. اما بزغالهها گولش را نخوردند و کاری کردند، آقا گرگه فرار کنه.
#رها_فلاحی
کتاب اسکیت سواری بدون کلاه ایمنی؟
کتاب "اسکیت سواری بدون کلاه ایمنی؟" از مجموعه کتابهای "خانواده خرسی"، نوشتهی "مایک برنستین" و "جن برنستین" با ترجمهی آقای "کیارش شادمهری" است که توسط "انتشارات نردبان" در ۲۴ صفحه چاپ و منتشر شده است.
◇ داستان کتاب:
"خواهر خرسی" و "برادر خرسی" عاشق اسکیت سواری هستند. وقتی محل بازی همیشگی آنها در مدرسه توسط مدیر مدرسه، آقای "خرس عسلی"، تعطیل میشود، تصمیم میگیرند که برای بازی، به بیرون از شهر بروند.
آنجا با "کوینی خرسی" یکی از همکلاسیهایشان برخورد میکنند که همراه چند بچه خرس دیگر یک پیست اسکیت در دل جنگل درست کردهاند.
آنها به "خواهر خرسی" و "برادر خرسی" اجازه میدهند که در پیستشان اسکیت کنند، فقط به شرطی که از کلاه ایمنی استفاده نکنند!.
بعد از آنکه "کوینی خرسی" مدتی اسکیت سواری میکند و ناگهان به زمین میافتد، "برادر خرسی" و "خواهر خرسی" توصیهی مامانشان را که فراموش کرده بودند، به یاد میآورند، که بدون کلاه ایمنی اسکیت نکنند.
و "خواهر خرسی" و "برادر خرسی"، اسکیتهایشان را برداشتند و پیست اسکیت "کوینی خرسی" را ترک کردند و به طرف خانه رفتند.
#رها_فلاحی
◇ چند شعر کوتاه از رها فلاحی
(۱)
زیر باران قدم میزنم،
درختان در گوشی میگویند:
-- هوا پر از دلتنگیست!
(۲)
غنچهای بر لب باغچه،
تنهاییاش را
گریه میکند...
(۳)
میان گلها
غنچهایست،
که هنوز لبخند زدن را
یاد نگرفته...
#رها_فلاحی