اشعار و نوشته‌های رها فلاحی

شعر و ادبیات
۰۹
مهر

استاد "ناصر کشاورز"، شاعر و نویسنده‌ی کتاب‌های کودکان، زاده‌ی ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۱ خورشیدی، در تهران است. 

 

ناصر کشاورز


استاد "ناصر کشاورز"، شاعر و نویسنده‌ی کتاب‌های کودکان، زاده‌ی ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۱ خورشیدی، در تهران است. 
وی در پنج سالگی همراه با خانواده راهی دامغان شد. تحصیلات ابتدایی تا دیپلم متوسطه را در دامغان گذراند، و در سال ۱۳۶۷ در رشته‌ی مهندسی صنایع، در دانشگاه پذیرفته شد، اما پس از یک ترم تحصیل انصراف داد.
ایشان یک دختر و یک پسر دارد. دختر او با نام "کلاریز کشاورز"، موسیقی‌دان و نوازنده‌ی فلوت است.
وی فعالیت رسمی خود را با مجله‌ی کیهان بچه‌ها شروع کرد و نخستین شعر او در سال ۱۳۶۲ در همان مجله به چاپ رسید. 
نخستین کتاب ایشان با نام «من و مرغابی‌ها» در سال ۱۳۶۵ منتشر شد. ناصر کشاورز علاوه بر شعر، در زمینه‌ی موسیقی نیز فعالیت می‌کند و نوازنده‌ی عود و گیتار است.
از ناصر کشاورز تا کنون بیش از ۱۶۰ عنوان کتاب در حوزه‌ی ادبیات کودکان منتشر شده‌ است؛ و از او به عنوان پرکارترین شاعر کودک یاد می‌شود. 
برخی از آثار او عبارتند از:
- مجموعه‌ی ۱۲ جلدی شعرهای نی‌نی کوچولو
- مجموعه‌ی ۱۲ جلدی می‌می‌نی و مامانش
- مجموعه‌ی ۴ جلدی دویدم و دویدم
- از این طرف لطفاً فقط هیس
- مرا یک دایناسور درسته قورت داده
- مجموعه‌ی وگی ورجه
- مجموعه‌ی کی بود کی بود
- مجموعه‌ی ۱۶ جلدی داسی دایناسی

همچنین ناصر کشاورز با همکاری انتشارات داستانِ من، یک کتاب داستان اختصاصی با نام «آرزوهایی برای کودک شما» را منتشر کرده‌ است. تصویرگری این کتاب را علی رادمند انجام داده‌ است. در این کتاب، داستان و تصویرسازی‌ها بر اساس نام کودک و مشخصات ظاهری و علاقه‌مندی‌های او تغییر می‌کند و هر کودک قهرمان داستان اختصاصی خود می‌شود. مطالعه برخط این کتاب از طریق سایت انتشارات داستانِ من رایگان است.


┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄


◇ افتخارات ادبی و هنری:
- او در دومین دوره جشنواره بین‌المللی شعر فجر در بخش کودک و نوجوان برگزیده شد
- در ۱۸ اسفند ماه ۱۳۹۵ در مراسم پایانی یازدهمین جشنواره شعر فجر نشان درجه یک هنری توسط سیدرضا صالحی امیری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی وقت به ناصر کشاورز و شش شاعر دیگر اعطا شد.
- «نشان ماه طلایی» از جشنواره بزرگ ادبیات کودک و نوجوان
- برنده‌ی نشان «مداد پرنده» از جشنواره کانون پرورش فکر کودکان و نوجوانان
و...


─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─


◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
[ستاره]
باد  آسمان را
دیشب تکان داد
سه تا ستاره
در دستم افتاد
بودند آن‌ها
بسیار زیبا
یک دانه‌اش را
دادم به بابا
آن دیگری را
دادم به مادر
دیدم که مانده
یک دانه دیگر
آن را به بالا
پرتاب کردم
این کارها را
در خواب کردم.


(۲)
[زنبور عسل]
تو حساسی، ظریفی
شبیه بوی یاسی
تو یک زنبور هستی
که از ما می‌هراسی

تو دل داری مگر نه؟
تو هم احساس داری
وگرنه پس چه کاری
به بوی یاس داری؟

چرا که لحظه‌ای هم
تو را جدّی ندیدیم
و گل را پیش چشمت
چه بی‌رحمانه چیدیم

تو را جز پای کندو
همیشه ترک کردیم
چرا که از تو تنها
عسل را درک کردیم


(۳)
[پنجره]
کی بود کی بود؟
پنجره بود، پرده داشت
اون طرفش نرده داشت
یه بچه گنجیشک روی نرده دیدم
از لای پرده دیدم
پنجره رو وا کردم
جیک‌جیک بفرما کردم
گفتم بیا خونه‌مون
بهت بدم ماست و نون
گنجشکه رفت، نفهمیدم که سیره
یا رفت اجازه از باباش بگیره!


(۴)
[لوله‌ی گاز]
کی بود کی بود؟
یه لوله‌ی دراز بود
تو اون پُر از گاز بود
یه روز بوشو شنیدم
ولی اونو ندیدم
گفتم مامان این کیه
بوی خطرناکیه!
مامان اومد شیر گاز و ببنده
دیدم داره می‌خنده
بوها، نه از لوله، نه از شیر بود
فقط بوی پیاز داغ و سیر بود.


(۵)
[صابون]
کی بود کی بود؟
یه صابون کوچیک موچیک
گریه می‌کرد چیلیک چیلیک
غصه می‌خورد همیشه
می‌گفت چرا صابون بزرگ نمی‌شه
هر روز دارم آب می‌خورم تَر می‌شم
ولی کوچیک‌تر می‌شم
رفتم پیشش نشستم
براش یه خالی بستم
گفتم من هم اون قدیما غول بودم
مثل تو خنگول بودم
کوچیک شدم که با تو بازی کنم
سُرت بدم سُرسُره بازی کنم.


(۶)
[مداد تنبل]
خیلی لجم گرفته
از دست این مدادم
او مثل بچه‌ای لوس
لج می‌کند به آدم
وقتی که مشق دارم
او غیب می‌شود زود
دیروز گوشه‌ی تخت
در جیب خرسکم بود
گفتم: چقدر باید
دنبال تو بگردم؟
امروز با سه تا مشق
او را جریمه کردم.


(۷)
[سیب جان سلام]
توی این دلم
چند تا غم است
فکر می‌کنم
سیب، آدم است

فکرهای من
نیستند عجیب
غصّه می‌خورم
من برای سیب

سیب را همه
پوست می‌کنند
نصف می‌کنند
گاز می‌زنند

زود می‌شود
سیبشان تمام
یک نفر نگفت
سیب جان سلام!


(۸)
دفتر چهل برگ من
چهل تا باغچه داره
مداد من همیشه
گل توی اون می‌کاره
این باغچه کاغذی
گل‌هاش همیشه سبزه
نه آب می‌خواد نه آفتاب
هرچی بگی می‌ارزه


(۹)
[اسفناج]
برگ‌هاى اسفناج
تازه بود و سبز و ترد
مادرم از لاى آن
یک دو برگى کند و خورد

گفت: اجرش با خدا
اسفناجش گل نداشت
قیمتش هم بد نبود
روى هم، مشکل نداشت

حس خوب مادرم
شد نسیمى مهربان
نرم و آهسته وزید
رفت توى آسمان

از دعایش، آسمان
ابر شد باران گرفت
باغِ سبزى کارها
زیر باران جان گرفت
 

(۱۰)
[شونه بود]
رفتم بالا شونه بود
دندونه دندونه بود
موج موهامو صاف کرد
پیچید کلاف کلاف کرد
اومدم پایین قیچی بود
قیچی می‌زد هر چی بود
اومد به خونه ما
دوست شد با شونه ما
موی منو کوتاه کرد
سرم رو مثل ماه کرد


(۱۱)
[چراغ بود] 
رفتم بالا چراغ بود
دستش زدم چه داغ بود
شکل گلابی‌های توی باغ بود

اومدم پایین کلید بود
رنگ تنش سفید بود
دستش زدم یه تیک کرد
اتاقمو تاریک کرد


(۱۲)
[نیلوفر و مرداب]
تو ای نیلوفری که
گل مرداب هستی
برای دیدن من
چرا بی‌تاب هستی

من دریاچه هستم
پر از موج و تلاطم
که گاهی چند کشتی
درونم می‌شود گم

تو حساسی ظریفی
نداری تاب دریا
پر از شوری و تلخی است
دل پر آب دریا

چگونه می‌توانی
بگوئی بد به مرداب
همین که پیش پایت
شده چون فرشی از آب

تو می‌نالی همیشه
و شکوه داری از او
از آه قورباغه
پشه سنجاقک و بو

تو بی‌مرداب یعنی
گلی مصنوعی و سرد
گل بی‌روح و احساس
بدون چکه‌ای درد

تو می‌دانستی ای کاش
که این مرداب دریاست
و او هم گوشه‌ای از
دل گسترده ماست


(۱۳)
[آسمان، آب، زمین]
کی به این خورشید می‌گوید نخواب؟
آفتابت را بتاب!
کی زده فواره‌ی رنگین‌کمان
توی حوض آسمان؟
از کجا آورده دریا آب را؟
آسمان، مهتاب را
کی به دل‌ها مهربانی داده است؟
شادمانی داده است؟
او خدای مهربان و خوب ماست
دوست دار بچه‌هاست


(۱۴)
[اتل متل]
اتل متل توپ
توپ خورد به شیشه
این توپ بی‌عقل
آدم نمیشه

اتل متل سوت
جیغ بلندگو
پنجره می‌گه
شیشه من کو؟

اتل متل آخ
کی خورد زمین باز
صدای گریه‌ست
یا قاز قاز غاز؟

آقا اجازه
تقصیر ما بود
این توپ کم باد
سر به هوا بود


(۱۵)
[پدربزرگ]
دیشب پدربزرگم
آمد به خانه‌ی ما
باز او مرا بغل کرد
بوسید صورتم را

مادر برای او زود
یک چای تازه آورد
او خسته بود و پایش
انگار درد می‌کرد

با خنده باز از من
پرسید: در چه حالی؟
کردم تشکر از او
گفتم که: خوب عالی

در دست پیر او بود
باز آن عصای زیبا
خندید و قلقلک داد
با آن عصا دلم را


(۱۶)
[دریا]
از کیف مامان
یک شانه گاهی
بیرون می‌آید
مانند ماهی

سر می‌خورد او
بر موج موها
با پیچ و تابی
آرام و زیبا

مامان خوبم
انگار دریاست
دریا همیشه
در خانه‌ی ماست


(۱۷)
[سیب]
گرفتم سیبی از مامان
که شکل قلب آدم بود
ولی خیلی بزرگ و چاق
تمام آن زیادم بود

به او گفتم که سیبم را
بیا نصفش بکن لطفا
به یاد دوستم هستم
که بازی می‌کند با من

دلم می‌خواهد از سیبم
برای او نگه دارم
به من لبخند زد مامان
خوشش آمد از این کارم

بله آن روز سیب من
دو قسمت شد ولی با پوست
چه زیبا بود در  دستم
کنار هم دو قلب دوست


(۱۸)
[ستاره]
باد آسمان را
دیشب تکان داد
سه تا ستاره
در دستم افتاد

بودند آنها
بسیار زیبا
یک دانه‌اش را
دادم به بابا

آن دیگری را
دادم به مادر
دیدم که مانده
یک دانه دیگر

آن را به بالا
پرتاب کردم
این کارها را
در خواب کردم


(۱۹)
[عروسی]
وقت غروب است
خورشید زیباست
مثل عروس است
از دور پیداست

یک ابر نازک
افتاده رویش
مانند یک تور
بر روی مویش

داماد پس کو؟
او توی راه است
من شک ندارم
آقای ماه است

جشن عروسی
در آسمان هاست
صد تا ستاره
مهمان آن هاست


(۲۰)
[آسمان دریا شد]
در خیالم امروز
آسمان دریا شد
تکه‌ای ابر سفید
توی آن پیدا شد

در خیالم آن ابر
ناگهان شد یک قو
من خودم فهمیدم
از شنا کردن او

من سلامش کردم
او جوابم را داد
وای افسوس آمد
روی آن دریا باد

باد با هو هویش
کیش کرد آن قو را
بعد آرام آرام
برد با خود او را


(۲۱)
[یه بشقاب سفالی]
نی‌نی وولکی چی داره؟
یه بشقاب سفالی!
آبینه رنگ بشقاب
با نقشی خوب و عالی
عکس یه دونه ماهی
چاپ شده توی بشقاب
نی‌نی وولکی می‌ریزه
رو ماهیه کمی آب
میگه: دلم نمی‌خواد
رو ماهی آش بریزم
یه وقت تنش می‌سوزه
ماهی جون عزیزم
ماهی من جون داره
حرف می‌زنه راه می‌ره
یه روز اگه تو بشقاب
آب نریزم می‌میره
 

(۲۲)
[برف‌های سردتر]
نی‌نی توی حیاطه
چشمش به آسمونه
منتظره برف بیاد
از ابر دونه دونه
به ابر میگه: چرا کم
برف می‌آری واسه مون
زمستونه! لم نده
بی‌کار توی آسمون
برف‌های دیروز تو
هی چیکه چیکه آب شد
آدم برفی‌ای که
ساخته بودم خراب شد
برف‌های سردتر بریز
توی حیاط خونه
برفی که زود آب نشه
یکی دو روز بمونه


(۲۳)
[جوراب]
یک چیز تازه
فهمیده‌ام من
کاری ندارد
جوراب شستن
من شستم آن را
امروز با دست
چون مادر من
کارش زیاد است
جورابم الان
روی طناب است
هم پاک و زیبا
هم خیس آب است
خورشید خانم
تابیده بر آن
پس می‌شود خشک
جورابم الان


(۲۴)
[مورچه]
تو مثل نقطه هستی
سیاه و ریز ریزی
ولی باید بدانی
برای من عزیزی
برای دیدن تو
کنارت می‌نشینم
کمی خم می‌شوم تا
تو را بهتر ببینم 
همیشه صبح تا شب
فقط مشغول کاری
تو خیلی دانه حتماً
میان لانه داری
دلت می‌خواهد الآن
بیایی روی پایم
چرا پس ساکتی تو؟
بگو الآن می‌آیم 
تو را من دوست دارم
خودت شاید ندانی
تو کوچولوترین دوست 
برایم در جهانی

 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄


◇ نمونه‌ی داستان:
(۱)
[بشقاب ترک خورده]
یک بشقاب بود که دلش تَرَک خورده بود. بشقابِ تَرَک خورده، همیشه می‌ترسید که تَرَکش بیشتر شود و از وسط نصف شود. او از غذاى داغ می‌ترسید. از قاشق می‌ترسید. از چنگال مى‌ترسید. از ترسش نمی‌خواست سر سفره بیاید. همیشه گوشه‌ی کُمد می‌نشست و غصّه می‌خورد. تا این که یک روز از تنهایى و بیکارى خسته شد، راه افتاد و رفت پیش دکتر قابلمه. گفت: دکتر جان، من یک تَرَک دارم.
دکتر قابلمه، بشقاب را معاینه کرد و گفت: این که ترک نیست جانم فقط یک خط است. شاید یک بچّه، با خودکار روی تو خط کشیده.
بعد هم ابر ظرفشویى را صدا کرد و گفت: پرستار، این خط را پاک  کن.
خط پاک شد. بشقاب با خوشحالى رفت به خانه. او می‌خواست آماده شود تا برود سر سفره.


(۲)
[گربه آدمخوار] 
یک روز توی صحرا خوابیده بودم. احساس کردم کسی دارد انگشت‌های پایم را می‌کشد. نگاه کردم. یک گربه بود که می‌خواست مرا بخورد. داشت پاهایم را می‌جوید. پاهایم را از دهانش بیرون کشیدم و فرار کردم. بعد فهمیدم که او گربه نبود. آن حیوان یک گورکن بود که به آن «دله» می‌گفتیم.


(۳)
[سنگ]
یکی بود یکی نبود. یک سنگ قلقلی بود که توی رودخانه زندگی می‌کرد. آب‌ها قلش می‌دادند و با او بازی می‌کردند. یک روز یک ماهی گنده آمد و سنگ قلقلی را قورت داد. سنگ قلقلی رفت توی شکم ماهی. بویی کشید و گفت: آه! آه! چه بوی گندی! این جا کجاست؟ چه قدر تگ و تاریک است؟
بعد خودش را قل داد به این طرف و آن طرف. با این کارش ماهی را قلقلک داد. ماهی از خنده غش کرد. افتاد به رودخانه و دهانش باز ماند. سنگ قلقلی از دهان ماهی قل خورد و آمد بیرون. آب‌ها خوشحال شدند. دوباره با سنگ قلقلی، قل‌قل بازی کردند.


(۴)
[عینک]
چند تا بچّه توی کوچه، توپ بازی می‌کردند. یکی از بچه‌ها عینکی بود. یک دفعه توپ پرواز کرد و خورد به عینک بچه عینکی. عینک پرتاب شد روی شاخه‌ی یک درخت. روی شاخه خانه‌ی یک کلاغ بود.
کلاغه با شیشه‌های عینک برای خانه‌اش دو تا پنجره درست کرد. بعد هم از پشت پنجره‌ها به بیرون نگاه کرد و گفت: وای، وای، دنیا چقدر تار شده است!
آن وقت عینک را انداخت پایین. عینک افتاد جلوی پای بچه عینکی. بچه عینکی، عینک‌اش را برداشت و  آن را به چشم‌هایش گذاشت و با خوشحالی گفت: دنیا بدون عینک چقدر تار بود!.

 


گردآوری و نگارش:
#رها_فلاحی

 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

 

سرچشمه‌ها
https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
www.setareye-shabha.blogfa.com
www.beyadebaba.blogfa.com
www.daneshchi.ir
و...

 

  • رها فلاحی
۰۲
مهر

ماهنامه ادبی رها منتشر شد

جدیدترین شماره‌ی ماهنامه‌ی ادبی، هنری و فرهنگی رها، با بررسی پرونده‌ی ادبی استاد شادروان "بهروز وندادیان" (بهروز ایرانی)، شاعر گیلانی، منتشر و در دسترس عموم قرار گرفت.

شماره‌ی ششم از دوره‌ی جدید، انتشار ماهنامه‌ی ادبی رها، در ۱۷۰ صفحه، با سردبیری "زانا کوردستانی"، منتشر شد.

ماهنامه‌ی ادبی رها، با رویکرد انتشار آثار ادبی و هنری و فرهنگی، هنرمندان ایران و جهان در سه بخش ثابت شعر ایران، پرونده‌ی ادبی و شعر جهان و بخش‌های متغییر اخبار، نقد، روانشناسی، داستان و بخش کتاب، معرفی نویسنده، فیلم و... هر ماه به صورت برخط و رایگان منتشر می‌شود.

◇ در بخش روانشناسی، پی می‌بریم که چرا کشورهای اسکاندیناویایی شادترین آدم‌های دنیا هستند؟

◇ در بخش معرفی نویسنده، گذری بر زندگی و آثار استاد شادروان "حسن کامشاد" نویسنده‌ی اصفهانی، داشته شده است.

◇ در بخش شعر ایران، شعرهایی از، بانوان و آقایان: عباس خوش عمل کاشانی - محمدرضا شفیعی کدکنی - ک. د.ئازاد - فاطمه ملک‌زاده - زلیخا احمدی - ایرج جنتی عطائی - حسین پناهی - رسول یونان - موسی بیدج - سلمان هراتی - سینا سنجری - ساغر شفیعی - فریدە کاکی - کریم رجب‌زاده - صابر سعدی‌پور - سعید چولکی - رضوان ابوترابی - گالیا توانگر - افشین یداللهی - بیژن جلالی - اکبر اکسیر - حمیدرضا شکارسری - رضا اسماعیلی - شهرام معقول - محمد جلیلوند - جواد مجابی - احمد آذربخش - ضیاءالدین خالقی - یدالله گودرزی - مریم ملک‌دار - فرامرز سه‌دهی - محسن حسینخانی - شاپور بنیاد - بهروز قزلباش - عباس معروفی - مریم نظریان - محمدرضا مهدیزاده - صادق رحمانی - مینا آقازاده - حافظ موسوی - مهرنوش ایزدپرست - منیره حسین‌پوری - غلامرضا بروسان - فاطمه اشعری - امیر وجود - صالح بوعذار - امیر بختیاری - حمید فرحناک - کورس احمدی - گروس عبدالملکیان - پوریا پلیکان - نیما غلامرضایی - فرخنده بهرامی - گویا فیروزکوهی - حسن سهولی - محمد نیکوعقیده رودمعجنی - عمران صلاحی - مصطفی جلالی‌فخر - محمد عسکری‌ساج - عادل دانتیسم - آرش دل‌آور - بهروز آقاکندی - محمدرضا احمدی - سریا داودی حموله - طاهره صفارزاده - سید علی صالحی - سیمین رهنمایی - حمیدرضا اکبری (شروه) - فیروزه برازجانی (باران) و... گنجانده شده است.

◇ در بخش کتاب ماه، به معرفی و بررسی و خوانشی بر کتاب "باکره و کولی" نوشته‌ی آقای "دی. اچ. لارنس"، پرداخته شده است.

◇ در بخش داستان این شماره از ماهنامه‌ی ادبی رها، داستان کوتاه "راز جاودانگی" به قلم آقای "امید استاد نوروزی"، و داستان کودک "رفتگر زحمت‌کش" به قلم خانم "رها فلاحی"، گنجانده شده است، 


◇ در بخش شعر جهان این شماره، شعرهایی از: توماس ترانسترومر - سنان انطون - ‏جمال ثریا - مارین سورسکو - قیس عبدالمغنی - باریش بیچاکچی - خورخه لوئیس بورخس - برتولت برشت - سیلویا پلات - اکتاویو پاز - عبدالله پشیو - سونای آکین - مانوئل باندیرا - ناظم حکمت - آنتونیو ماچادو و غسان کنفانی را می‌خوانیم.

◇ بخش دیگر نشریه، جدول کلمات متقاطعی است با طراحی زانا کوردستانی، که جهت سرگرمی و تقویت و ورزش ذهن و حافظه‌ی مخاطبان قرار داده شده است.

◇ پایان بخش این شماره از ماهنامه‌ی ادبی رها، مقاله‌ای‌ست تحت عنوان "گلاسنوست فرهنگی در شوروی پیشین" به قلم "توفان آراز"، که بخش نخست آن در این شماره و بخش دوم این مقاله در شماره‌ی آتی منتشر خواهد شد.

برای تهیه و دریافت فایل pdf رایگان ماهنامه‌ی ادبی رها، می‌توانید به آدرس‌های زیر مراجعه فرمایید:

 

https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://mikhanehkolop3.blogfa.com
https://rahafallahi.blogfa.com
https://lilatayebi.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi

  • رها فلاحی
۳۰
شهریور

خانم "پردیس بیدل"، شاعر لرستانی، زاده‌ی ۳۰ شهریور ماه ۱۳۷۷ خورشیدی، در بلوار شهرداری شهر بروجرد است.

 

پردیس بیدل

خانم "پردیس بیدل"، شاعر لرستانی، زاده‌ی ۳۰ شهریور ماه ۱۳۷۷ خورشیدی، در بلوار شهرداری شهر بروجرد است.
وی تحصیلات ابتدایی در دبستان فرشتگان و متوسطه را در دبیرستان فرهیختگان به‌پایان رسانید و سپس در دانشگاه آزاد اسلامی بروجرد موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد رشته‌ی مدیریت بازرگانی گردید.
وی که بیشتر به سرودن شعر سپید، علاقه دارد، مجموعهـای از اشعارش را در کتابی تحت عنوان "پـر" جمع و مناشر کرده است.
ایشان فارغ از شعر و ادبیات، به ورزش هم می‌پردازد و در مقطعی نایب رئیس بانوان کمیته‌ی فوتبال روی‌میز شهرستان بروجرد بوده است.

 

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

 

◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
گفته بودند باید صبور باشم!
آمدنت،
آخرین تجویز ماهی قرمز هقت‌سین خانه‌مان است،
که می‌افتد روی دست آسمان
اما هنوز چراغ انتظار روشن است به روی ماه
تا سایه‌ات را گم نکنم
این روزها
دلم گرم می‌شود
به جمعه‌ها،
به عطر خوش گل‌های نرگس،
می‌دانم باز می‌گردی
که بند دلم
قبل از اینکه سرشاخه‌های امید را بغل کند
پاره نشود
و دلتنگی سرازیر شود از شانه‌ی خسته‌ام
تا روی دستت حل بشود،
آقا بیا
اینجا همه چشم‌ها
منجی می‌خواهند.

(۲)
سایه‌هایمان نمی‌دانند
که ما سال‌هاست
از آن‌ها می‌گریزیم
و شب را
جرعه جرعه سر می‌کشیم
تا در آغوش خودمان حل بشویم...

(۳)
تمام دور وبرم را
گرفته برف
و هنوز
شبیه موی تو
بختم سیاه و پیچیده‌ست.

(۴)
بی‌خوابی
آنقدر درونمان را دور می‌زند
اعتماد که هیچ
روی پوست خودمان هم
پتو می‌اندازیم...

(۵)
دست مرا خواهد گرفت
که مبادا
پایم لیز بخورد
و میان تاریکی دنیا غرق شوم
رهایم نمی‌کند
در گهواره‌اش تکانم می‌دهد
و مرا خواب می‌کند
تنها اتصالم به زمین
همین آسمان است.

(۶)
دلتنگی
دختری‌ست با موی بافته
که هر بار
گره‌ای از گیسویش باز می‌کند شب می‌شود
می‌ترسم!
دیگر موهایت را نبافی
تا خیالم همیشه به هم ریخته باشد.
 

گردآوری و نگارش:
#رها_فلاحی
 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

سرچشمه‌ها
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
https://mashahireborujerd90.blogfa.com/post/7
https://shereno.com/poet-65086.html
@ahmad.moatari
و...




 

  • رها فلاحی
۲۹
شهریور

خانم "رودابه حمزه‌ای"، شاعر و نویسنده‌ی کودک و نوجوان، زاده‌ی محله‌ی یوسف‌آباد تهران (اسدآباد کنونی) است.

 

 

رودابه حمزه‌ای

خانم "رودابه حمزه‌ای"، شاعر و نویسنده‌ی کودک و نوجوان، زاده‌ی محله‌ی یوسف‌آباد تهران (اسدآباد کنونی) است.
در ۱۷ سالگی، پس از اینکه دو سال پیاپی تجدید شد و موفق به گرفتن مدرک دیپلم نشد، ازدواج کرد.
نخستین کتابش «کلبه کوچک شاپرک‌ها» و همزمان دومین کتابش «مجموعه‌ای از مهربانی» در یک سال چاپ شد، و هر دوی این کتاب‌ها، یکی در بخش کودک و دیگری در بخش نوجوان، از طرف داوران جشنواره کانون پرورش فکری به عنوان کتاب برگزیده‌ی سال انتخاب شد.
تاکنون حدود دویست و پنجاه عنوان کتاب خردسال، کودک و نوجوان نوشته‌اند، که نام برخی از آن‌ها به قرار زیراست:
- خیال صورتی، انتشارات حوزه هنری
- شاپرک میوه آسمان است، انتشارات نیستان
- راز رشید، انتشارات سوره مهر
- از انار تا خدا، انتشارات آستان قدس رضوی
- آموزش حروف الفبا به صورت شعر، انتشارات پارس
- جوجه جان، انتشارات مدرسه
- توپ آسمان، انتشارات مدرسه
- ترانه‌های شهروند کوچک، انتشارات نشر شهر
- ترانه‌های عابر پیاده، انتشارات نشر شهر
- مجموعه چهار جلدی شالی و داداش‌اش، انتشارات راه ابریشم
- مجموعه ترانه‌های کودک، انتشارات قاب سبز
- آقا مهدی جان سلام، انتشارات سوره مهر
- دست بزنم به قلیون؟، انتشارات سوره مهر
- دست بزنم به کبریت؟، انتشارات سوره مهر
- دست بزنم به چاقو؟، انتشارات سوره مهر
- مجموعه لالایی‌ها (در حدود ۶۰ قطعه لالایی)
و..

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

◇ فعالیت در صدا و سیما:
ایشان نویسنده و شاعر برنامه‌هایی در صدا و سیما بوده و هستند، از قبیل:
- بچه‌های ایران، جام جم 
- خونه به خونه، جام جم، مجید قناد
- یک تابلو یک حماسه، شبکه دو، کودک و نوجوان، رضا فیاضی
- فیتیله جمعه تعطیله، شبکه دو، کودک و نوجوان مجید قناد
- آقاجون سلیمون، شبکه یک، گروه کودک، مسلم آقاجان زاده
- من کی هستم، موسسه فرهنگی هنری صبا، حسن لیس
- ماجراهای محله ما، شبکه دو، کودک و نوجوان، برادران ذاکری
- بچه‌های بوستان، شبکه یک، نوجوان، حسن احمدی
- سریال عکاسخانه، شبکه دو بزرگسالان، سید حسین مناجاتی
- سریال شهر قشنگ، شبکه دو، نوجوان، سید حسین مناجاتی
- مجموعه مثل‌ها، موسسه فرهنگی هنری صبا، ارژنگ
- عصر بخیر بچه‌ها، شبکه دو، نوجوان، محمود سلامیان
- ماجراهای امیر کوچولو، موسسه فرهنگی هنری صبا، شاهین بهزادی
- قصه‌های تپل، موسسه فرهنگی هنری صبا، نورالله رضایی
- مجموعه آتش نشانی، موسسه فرهنگی هنری صبا، روانبخش صادقی
- اورژانسی‌ها، شبکه دو، کودک، فریبا توکلی
- آفتابگردون، شبکه دو، نوجوان ،کوروش ذاکری
و...

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
[مشق شب]
باز با دست کوچکت، امروز
می‌روی تا مداد برداری
می‌نویسی تو؛ آب، بابا، نان
باز انگار، مشق شب داری

شعرهای کتاب را از حفظ
با صدای بلند می‌خوانی
خوش به حالت که یاد می‌گیری
درس امروز را به آسانی

درس‌های کتاب می‌گویند:
ژاله گلدان پر گلی دارد
ژاله هر روز توی گلدانش
آب را قطره قطره می‌بارد

می‌روی در حیاط و می‌کاری
توی گلدان خود، گل لاله
کاش گلدان کوچکت می‌شد
مثل گلدان پر گل ژاله

(۲)
[خیال صورتی]
یک لباس صورتی
در خیالم بافتم
نقشه خورشید را
روی آن انداختم

یک کبوتر، آن طرف
با پر و بال سفید
آشیانه کرده بود
بر درخت سبز بید

در کنار آن درخت
چشمه بود و رود و سنگ
آن خیال صورتی
شد لباسی رنگ رنگ

(۳)
همسایه‌مون تو خونه
داره یه گربه‌ی ناز
یه گربه‌ی پشمالو
با دمُ خیلی دراز

هوا که بارونیه
گربه‌هه توی خونه
میومیو می‌کنه
هی می‌گیره بهونه

براش سی‌دی می‌ذارن
یه گوشه‌ای می‌شینه
با خوش حالی
کارتون تام و جری می‌بینه

(۴)
کوچولو حالا که باید بخوابه،
سرحال شده، وای وای وای!!!
شب شده وقت خوابه
کوچولو باید بخوابه
یادش می‌آد آب می‌خواد
بازی می‌خواد تاب می‌خواد
آبش می‌دیم می‌خنده
تابش می‌دیم می‌خنده
کوچولو چه خوشحال شده
تازه سرِحال شده
کوچولو چه خوشحال شده
تازه سرِحال شده

 

گردآوری و نگارش:
#رها_فلاحی
 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
 

سرچشمه‌ها
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
https://www.kids.iranseda.ir/Detailsalbum/?g=641308
https://www.beyadebaba.blogfa.com/category/104
https://www.mehrnews.com/amp/4872171
https://www.ketabak.org/fy1w5
https://www.ketabrah.ir
https://www.shaer.ir
@rodabeh_hamzeh
و...

  • رها فلاحی
۲۹
شهریور

زنده‌یاد "عماد خراسانی"، شاعر غزل‌سرای معاصر بود، زاده‌ی سال ۱۳۰۰ خورشیدی در مشهد و در سال ۱۳۸۲ خورشیدی، چشم از دنیا فرو بسته است.

 

 

عماد خراسانی

زنده‌یاد "عماد خراسانی"، شاعر غزل‌سرای معاصر بود، زاده‌ی سال ۱۳۰۰ خورشیدی در مشهد و در سال ۱۳۸۲ خورشیدی، چشم از دنیا فرو بسته است.
نام و نشان کامل او «عمادّالدین حسن بُرقِعی» یا «مُبرقعی» است. پدرش مرحوم «سید محمد تقی معین دفتر» از صاحب منصبان آستان رضوی و مادرش «بی‌بی حرمت» نام داشت.
پدر عماد نیز شعر می‌گفت و «معین» تخلص می‌کرد؛ ولی به نشر و معرفی اشعار خود اعتنایی نداشت و فقط از سر ذوق و معتقدات خود گاه به تفنّن طبعی می‌آزمود و بسیار خوش‌آواز نیز بود.
عماد در اوایل شاعری «شاهین» تخلّص می‌کرد و بعد «عماد» را برای تخلّص خود برگزید که جزئی از اول نامش بود.
در همین زمان بود که گاه شعر خود را در محافل شعر و ادب می‌خواند و به او نیز مانند "کمال‌الدّین اسماعیل"، "پروین اعتصامی"، "ملک‌الشّعرای بهار" و بعضی دیگر تهمت می‌زدند که شعر پدرش را به نام خود می‌خواند؛ زیرا باور نمی‌کردند که طفلی به آن سن و سال (عماد از نُه سالگی شروع به سرودن شعر کرده بود) بتواند شعری لطیف و روان بسراید. عماد در محافل دوستانه یکی از دایی‌های خود چندین بار بدیهه‌گویی کرد تا توانست دهان مدعیان را ببندد.
طبع شعر و آواز خوش دو میراث طبیعی ارجمند بود که از معین به پسرش عماد به ارث رسید. معین در سال ۱۳۰۶ خورشیدی، هنگامی که عماد کودکی شش ساله بود، درگذشت. سه سال پیش از آن نیز عماد در سن سه سالگی از مادر یتیم شده بود و پرورش او پس از مرگ پدر و مادر بر عهده‌ی جد و جدّه‌ی مادریش قرار گرفت، که مرحومان «سید محمد اقتدار التولیه» و «بی‌بی زهرا» ملقّب به «بی‌بی عالم» بودند.
عماد در سال ۱۳۳۱ خورشیدی، به قصد سکونت دائم از مشهد به تهران رفت. به گفته‌ی اخوان ثالث، او تا سال بیست یا یکی دو سال پس و پیش مرغکی پر شور و آسوده خاطر بود، که ترنّمی شنگ و شاد داشت و سرخوش به هر چمن که می‌رسید، گلی می‌چید و، چون نسیم آزاد می‌گذشت؛ اما از آن به بعد گرفتار عشقی تند و گرم شد و دل به صاحب آستانه‌ی بلندی سپرد، که بسیار سر‌ها به سویش خم می‌شد و اعتنایی نمی‌دید.
عماد یک بار ازدواج کرد و همسرش هشت ماه پس از ازدواج درگذشت و هرگز فرزندی نداشت.  
سرانجام وی، در ۲۸ بهمن ماه ۱۳۸۲ خورشیدی، و در سن ۸۲ سالگی در تهران درگذشت.

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
گرچه در خاک برم درد تمنای تو را
تا پسین لحظه پرستم رخ زیبای تو را
کی شبی مست بیایی که من بی‌سر و پا
تا سحرگه بزنم بوسه سراپای تو را
نور باران شده از دوش مرا خانه دل‌
ای بنازم نگه نرگس شهلای تو را
ما کسی را که نبینیم پرستش نکنیم
بار‌ها دیده دلم روی دل آرای تو را
نه شگفت است برآرم سر و از سر گیرم
صبح محشر غم عشق تو و غوغای تو را
تو امیدی تو نویدی تو بهشتی تو بهار
به چه تشبیه کنم چهره زیبای تو را؟
من و اشک و غم و درد انجمنی ساخته‌ایم
به که تفویض کنم بزم مُهیّای تو را
مَنعَم از باده کنی لیک ندانی غم هجر
ما نداریم دل سنگ شکیبای تو را
گر کسی نام خود افزود به شعر تو عماد
تا چه پرواست ز یک مشربه دریای تو را.

(۲)
باز آهنگ جنون می‌زنی ای تار امشب
گویمت رازی، در پرده نگه دار امشب
آنچه زآن تار سر زلف کشیدم شب و روز
مو به مو جمله کنم پیش تو اظهار امشب
عشق، همسایه‌ی دیوار به دیوار جنون
جلوه‌گر کرده رخش از در و دیوار امشب
هر کجا می‌نگرم جلوه کند نقش نگار
کاش یک بوسه دهد زین‌همه رخسار امشب
از فضا، بوی دل سوخته‌ای می‌آید
تا که شد باز در آن حلقه گرفتار امشب
سوزی و ناله‌ی بی‌جا نکنی ای دل زار
خوب با شمع شدی همدل و همکار امشب
ای بسا شب که به روز تو نشستیم ای شمع
کاش سوزیم چو پروانه به یک‌بار امشب
آتش است این نه سخن بس کن ازین قصه (عماد)
ورنه سوزد قلمت، دفتر اشعار امشب.

(۳)
دلم آشفته‌ی آن مایه‌ی ناز است هنوز
مرغ پر سوخته در پنجه‌ی باز است هنوز
جان به لب آمد و لب بر لب جانان نرسید
دل بجان آمد و او بر سر ناز است هنوز
گرچه بیگانه ز خود گشتم و دیوانه ز عشق 
یار عاشق‌کش و بیگانه نواز است هنوز
خاک گردیدم و بر آتش من آب نزد
غافل از حسرت ارباب نیاز است هنوز
گرچه هر لحظه مدد می‌دهدم چشم پر آب
دل سودا زده در سوز و گداز است هنوز
همه خفتند به غیر از من و پروانه و شمع
قصه‌ی ما دو سه دیوانه دراز است هنوز
گرچه رفتی، ز دلم حسرت روی تو نرفت
درِ این خانه به امّید تو باز است هنوز
این چه سوداست (عمادا) که تو در سر داری
وین چه سوزی‌ست که در پرده‌ی ساز است هنوز.

(۴)
سرم بر سینه‌ی یار است، از عالم چه می‌خواهم؟
به چنگم زلف دلدار است، از عالم چه می‌خواهم؟
تو را می‌خواستم، افتاده‌ای چون گل به بالینم
فراغم از گل و خار است از عالم چه می‌خواهم؟
تو بودی آنکه من می‌خواستم روزی مرا خواهد
دگر کی با کس‌ام کار است از عالم چه می‌خواهم؟
مرا پیمانه عمری بود خالی از می عشرت
کنون این جام سرشار است از عالم چه می‌خواهم؟
بیا بر چشم بی‌خوابم نشین، گل گوی و گل بشنو
تو یارم شو، خدا یار است از عالم چه می‌خواهم؟
اگر نالیده بودم، حالیا از بخت می‌بالم
وز آنم شکر بسیار است از عالم چه می‌خواهم؟
دلم رنجور حرمان بود و جانم خسته‌ی هجران
طبیب اکنون پرستار است از عالم چه می‌خواهم؟
نمی‌کردم گمان روزی شود بیدار بخت من
کنون این خفته بیدار است از عالم چه می‌خواهم؟
مرا طبعی‌ست چون دریا و دریایی‌ست گوهر زا
چه باک از سهل و دشوار است از عالم چه می‌خواهم؟
نگارم می‌نویسد، مستم و تب کرده‌ی شوقم
سرم بر سینه‌ی یار است، از عالم چه می‌خواهم؟
 

گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

سرچشمه‌ها
https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
https://t.me/Adabiyat_Moaser_IRAN
www.fararu.com
www.irna.ir
و...

 

  • رها فلاحی
۲۵
شهریور

کتاب استاد اژدها ۱۰ (اژدهای رنگین‌کمان) نوشته‌ی "ترِیسی وِست" با تصویرگری "دِیمیِن جونز" و ترجمه‌ی خانم "رویا زنده‌بودی" است.

 

 

اژدهای رنگین‌کمان

کتاب استاد اژدها ۱۰ (اژدهای رنگین‌کمان) نوشته‌ی "ترِیسی وِست" با تصویرگری "دِیمیِن جونز" و ترجمه‌ی خانم "رویا زنده‌بودی" است.

خانم "تریسی وست" (Tracey West) زاده‌ی اول اکتبر ۱۹۶۵ میلادی، نویسنده‌ی کتاب کودک است، که برای بسیاری از سریال‌های دارای مجوز مختلف، از جمله Pokémon و SpongeBob SquarePants را نوشته است. 
تریسی وست در نیوجرسی ایالات متحده متولد و بزرگ شد.
او برایPokémon ، SpongeBob SquarePants ، Teen Titans و Power Puff Girls نوشت. او همچنین سری اصلی خود Pixie Tricks را نوشته است. تریسی وست کتاب‌های خود را در دهه ۲۰۰۰ آغاز کرد و تاکنون بیش از ۲۰۰ کتاب برای کودکان نوشته است.

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

خانم "رویا زنده‌بودی"، مترجم این کتاب، زاده‌ی سال ۱۳۷۱ خورشیدی، است.
او دوره‌ی کارشناسی‌اش را در رشته‌ی زبان و ادبیات انگلیسی در شیراز و کارشناسی ارشد ادبیات انگلیسی در دانشگاه تهران گذرانده است.
ایشام در زمینه‌ی داستان‌نویسی، جایزه‌ی بهترین داستان از دیدگاه مخاطبان را در نهمین جشنواره‌ی مطبوعات کودک و نوجوان و عنوان اثر برگزیده را در جشنواره‌ی داستانی کودک شیراز به دست آورد.
وی چندین سال است با مجله‌های کودک و نوجوان از جمله ماهنامه‌ی عروسک سخنگو همکاری دارد.

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

این کتاب جلد دهم از سری کتاب‌های "استاد اژدها" است، که انتشارات پرتقال آن را ۹۶ صفحه، چاپ و منتشر کرده است.

این کتاب شامل ۱۴ فصل به ترتیب زیر است:
۱. دریک خواب می‌بیند
۲. فدرت باران
۳. یک اژدهابان جدید؟
۴. یک پیام عجیب
۵. دنبال کردن نقشه
۶. دوستان جنگلی
۷. پسر برگزیده
۸. سفر
۹. کواکو!
۱۰. زندانی در تار
۱۱. یک ارتباط قوی
۱۲. اژدهاها توی آسمان
۱۳. داستان دایو
۱۴. دردسر توی قلعه

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

◇ داستان کتاب:
"دریک" خواب اژدهای رنگین‌کمانی را می‌بیند که در غار گیر افتاده است. این خواب در واقع پیامی است که "کرم" برای دریک فرستاده است.
"دریک" و "آنا"، سفرشان را برای یافتن اژدها آغاز می‌کنند. ولی اول از همه استاد اژدهای جدید، که اسمش "اوبی" است، را پیدا کنند.
بعد از آن هم نوبت غار اژدهای رنگین‌کمان است.

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

◇ بخش‌هایی از متن کتاب:
(۱)
پسری روبه‌روی یک چاه ایستاده بود. سطلِ چاه را بالا کشید و اخم کرد. چاه آب نداشت. سطل خالی بود. آن را به زنی که کنارش ایستاده بود، نشان داد.
زن به او گفت: "چاه خشک شده. تو کل آیفری وضع همینه."

(۲)
دریک پرسید: "کواکو چیه؟"
اوبی توضیح داد: "کواکو یه عنکبوت خیلی بزرگه که مردم من در موردش قصه می‌گن. بعضی وقت‌ها قهرمان قصه‌ست، بعضی وقت‌ها هم دردسر درست می‌کنه."

(۳)
کپری و اژدهای رنگین‌کمان از آسمان پرواز کردند پایین. اوبی از پشت اژدهای رنگین‌کمان پایین آمد و دوید پیش پدر و مادرش.
داد زد: "مامان! بابا!"
مردم دهکده با خوشحالی فریاد زدند: "زنده باااااد اوبی!".
 

گردآوری و نگارش:
#رها_فلاحی

  • رها فلاحی
۰۹
شهریور

رفتگر زحمت‌کش


رفتگر مهربان، وظیفه‌اش نظافت و تمیز کردن محله‌ی ما بود.
او مردی زحمتکش بود، که تمام کوچه و پس‌کوچه‌های محله را تمیز و پاکیزه می‌کرد. در کل محله کوچک‌ترین زباله و آشغالی دیده نمی‌شد.
حتا روزهای تعطیل هم کارش را با تلاش و کوشش بسیار انجام می‌داد.
نزدیک عید بود و آقای رفتگر هم مثل همیشه مشغول انجام کارش بود.
خسته و کوفته داشت، گاری حمل آشغال‌ها را می‌راند، که پایش روی پوست موزی رفت، لیز خورد و با شدت بر زمین افتاد و از درد به خودش پیچید.
چند نفر از اهالی محل به او نزدیک شدند. وقتی دیدند که حال آقای رفتگر خوب نیست و از درد به خود می‌نالد، به اورژانس زنگ زدند و آمبولانسی آمد و او را با خود برد.
در بیمارستان به آقای رفتگر گفتند که دستش از چند جا شکسته و مدتی نباید به سر کار برود و باید استراحت کند.
آن چند وقت که آقای رفتگر نتوانست سر کار برود، تمام محله پر از آشغال و زباله شده بود. 
روز عید، پدرم به همراه چند نفر از اهالی محل، به خانه‌ی آقای رفتگر رفتند، تا هم از او عیادت کنند و عید را به او تبریک بگویند و هم بابت تمامی زحماتی که برای محله می‌کشید تشکر کنند.
خانه‌ی او در اتاقکی کوچک، گوشه‌ی پارک محل بود. او زن و بچه‌ای نداشت و همیشه تنها بود.
آن چند روزی که آقای رفتگر سر کارش نبود، قدر زحمات و ارزش کارش را فهمیدیم و باعث شد که بیشتر از گذشته قدرش را بدانیم.
آقای رفتگر با دیدن اهالی محل در خانه‌اش، خیلی خوشحال شد. این اولین باری بود که کسی برای عید دیدنی به خانه‌اش می‌رفت.
آقای رفتگر گرچه دستش شکست، اما دیگر ناراحت نبود...


#رها_فلاحی

 

 

  • رها فلاحی
۰۷
شهریور

خانم "شکوه قاسم‌نیا"، شاعر و نویسنده‌ی ایرانی، زاده‌ی ۱ تیر ماه ۱۳۳۴ خورشیدی، در تهران است.

 

شکوه قاسم‌نیا

خانم "شکوه قاسم‌نیا"، شاعر و نویسنده‌ی ایرانی، زاده‌ی ۱ تیر ماه ۱۳۳۴ خورشیدی، در تهران است.
ایشان بیشتر به‌ دلیل اشعاری که برای کودکان نوشته، شناخته می‌شود. اشعار و آثار خاطره‌انگیز او جوایز بسیاری را به دست آورده‌اند.
ایشان در سال ۱۳۵۸ و پیش از انقلاب فرهنگی و تعطیل شدن دانشگاه‌ها، درسش را در مقطع لیسانس به پایان رساند. در همان سال، یک مهد کودک خصوصی به نام «مهد کودک عمه‌ جون» در یکی از طبقات خانه‌ی پدری‌اش تأسیس کرد. تعاملش با کودکان خیلی خوب بود، برای آموزش خلاقانه‌ی کودکان از شعر و قصه استفاده می‌کرد و خودش هم هر از گاهی شعرهایی می‌سرود. به همین دلیل در کارش حسابی پیشرفت کرد.
شرکت کردن شکوه قاسم نیا در سمینار ادبیات کودک که کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برگزار کرده بود، او را با شاعران و نویسندگان ادبیات کودک مانند "مصطفی رحماندوست" آشنا کرد.
کمی پس از این آشنایی، شکوه قاسم نیا شروع به انتشار اشعارش در مجله‌ی «کیهان بچه‌ها» کرد و کمی بعد نیز سردبیر بخش شعر همین نشریه شد. از همان زمان تا کنون آثار بسیاری از او منتشر شده و تعدادی از اشعارش در کتاب‌های درسی کودکان نیز چاپ شده است. شکوه قاسم نیا همکاری خوبی با نشریات خردسالان دارد و تابه‌حال سردبیر نشریاتی مانند کیهان بچه‌ها، شاپرک، گلک و رشد کودک نیز بوده است. او همچنین با بازآفرینی افسانه‌ها و داستان‌های قدیمی مانند کتاب «هزار و یک شب» آثاری خواندنی برای کودکان و نوجوانان تألیف کرده است.
ایشان در زمان همکاری با مجله‌ی کیهان بچه‌ها، با "احمد غلامی"، نویسنده و روزنامه‌نگار ایرانی، آشنا شد. آن‌ها در سال ۱۳۶۸ ازدواج کردند و دو فرزند دختر دارند. 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

◇ کتاب‌شناسی:
از خانم قاسم‌نیا بیش از ۱۵۰ جلد کتاب مختلف چاپ و منتشر شده است، از جمله:
- مجموعه کتاب‌های خودم می‌خوانم: فارسی‌آموز برای کلاس‌‌اولی‌ها [اثری از شکوه قاسم نیا و عبدالرحمان صفارپور است. این مجموعه‌ی 42جلدی برای روان‌خوانی کودکان کلاس‌اولی تألیف شده است.]
- کتاب گلک چه مهربان است [داستانی زیبا درباره‌ی دختری به نام گلک است. او با پیراهن جدید زیبایش به کنار رودخانه می‌رود، اما صدای گریه‌ای توجهش را جلب می‌کند.] 
- هلی فسقلی در سرزمین غول‌ها
- کلاغه به خنده افتاد
- قصه‌های شیرین هزار و یک شب
- کاش یکی قصه‌اش را می‌گفت [نخستین رمان خانم قاسم‌نیا که در سال ۱۳۹۶ منتشر شد]
و...

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

◇ جوایز و افتخارات:
- کتاب گلک چه مهربان است، کتاب برگزیده‌ی هشتمین دوره‌ی کتاب سال جمهوری اسلامی شد. 
- کتاب هلی فسقلی در سرزمین غول‌ها، در سال ۱۳۸۱ جایزه‌ی کتاب سال جمهوری اسلامی را دریافت کرد و دیپلم افتخار جشنواره‌ی کتاب کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را نیز به دست آورد.
- کتاب «کلاغه به خنده افتاد» در یازدهمین جشنواره‌ی کتاب کودک و نوجوان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان دیپلم افتخار در بخش داستان گرفت.
و...

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
[شعر الو مامان]
الو مامان کجایی؟
تو راهی یا اداره؟
زودتر بیا، زودتر بیا
چون موقع ناهاره
این جا کنار سفره
منتظرت نشستم
هنوز غذا نخوردم
با اینکه گشنه هستم
زود بیا تا خودم را
برای تو لوس کنم
می‌خوام که قبل از غذا
صورتتو بوس کنم

(۲)
[شعر مثل انگشتر]
مثل یک انگشتره
نگین داره هزار تا
صبح که بشه، دوباره
گم می‌شه پشت ابرا

ماه سفید و زیبا
تو آسمون نشسته
به دور اون، یه عالم
ستاره حلقه بسته

(۳)
[قناری من]
تو دفترم می‌کشم
قناری قشنگی
می‌خوام که رنگش کنم
با یک مداد رنگی
اما قناری من
بال و پرش رو بسته
چون که مداد زردم
نوک نداره، شکسته

(۴)
[به خاطر خروسه]
خروسه اومد نگام کرد
نگاه به کفش پام کرد
کاکلشو تکون داد
قوقولی قوقو صدام کرد

کفشامو زود پوشیدم
تا مدرسه دویدم
به خاطر خروسه
من سر وقت رسیدم

(۵)
[خونه‌‌ی شیرین]
این خونه رو کی ساخته؟
زنبور زیبا ساخته
گوشه به گوشه شو با
شیره‌ی گل‌ها ساخته
چه خونه‌ی قشنگی
به که چه قدر شیرینه
راستی که این، بهترین
خونه‌ی رو زمینه

(۶)
[صبح تا حالا]
صبح تا حالا باباجون
ندیدمت من اصلا
هر کسی در می‌زنه
می‌گم بابامه حتما

مامان میگه تو رفتی
دنبال یک لقمه نون
من خودتو دوست دارم
نون نمی‌خوام بابا جون

(۷)
[دست کوچولو، پا کوچولو]
دست کوچولو، پا کوچولو
گریه نکن، بابات می‌آد
تا خونه‌ی همسایه‌ها
صدای گریه‌هات می‌آد
گُشنه شدی؟ شیرت بدم
تشنه شدی؟ آبت بدم
خوابت می‌آد؟ لالا بکن
تا من کمی تابت بدم
تق و تق و تق، در می‌زنن
این باباته، صداش می‌آد
گریه نکن تا بشنوی
صدای کفش پاش می‌آد

(۸)
[عکس خودم]
دیروز توی آینه
عکس خودم را دیدم
چه قدر شبیه من بود
به روی او خندیدم

عکس من از آینه
به من نگاهی انداخت
گمون کنم که او هم
عکس خودش را شناخت.

(۹)
[کفش‌های خاله سوسکه]
کفش‌های خاله سوسکه
به پاش یه کم تنگ شده
وقتی که اون راه می‌ره
فکر می‌کنی می‌لنگه

خریده آقا موشه
سنجد نرم و تازه
پوستاشو کنده و زود
برده به یک مغازه

صاحب این مغازه
یک آقا پینه‌دوزه
با پوست نرم سنجد
کفش‌های خوب می‌دوزه

برای خاله سوسکه
می‌دوزه کفش تازه
خدا کنه که باشه
به پای او اندازه

(۱۰)
[پاییز]
برگ خش‌خش می‌کند
باد هو هو می‌کند
برگ‌های زرد را
باد جارو می‌کند
می‌رسد از مدرسه
باز هم آواز زنگ
آمده از راه دور
فصل پاییز قشنگ

(۱۱)
[مثل آهو]
می‌دوم این سو
می‌دوم آن سو
از سر این جو
تا سر آن جو

می‌پرم پائین
می‌پرم بالا
می‌روم اینجا
می‌روم آنجا

هر کجا باشم
شاد شادم من
مثل آهویم
مثل بادم من

(۱۲)
[کلاغ پر]
نگاه کن به آنجا
بابام شده ستاره
از آسمان می‌کنه
به سوی من اشاره

کلاغ پر، گنجشک پر
ستاره‌های شب پر
با ابر پاره پاره
بابام شده همسفر

نگاه کن به آنجا
بابام شده کبوتر
پر زده از این هوا
به یک هوای بهتر

کلاغ پر، گنجشک پر
کبوتر از قفس پر
سایه به سر ندارم
رفته از اینجا پدر

نگاه کن به آنجا
به آن دور به آن دور
ببین که بابام شده
سوار قایق نور

کلاغ پر گنجشک پر
قایق نور و شب پر
از آسمان برایم
بوسه فرستاد پدر

نگاه کن به اینجا
این گل پرپر ماست
گریه نمی‌کنم من
بابام تو آسمون‌هاست

کلاغ پر گنجشک پر
غصه‌ها از دلم پر
بابام رفته از اینجا
به یک هوای بهتر

(۱۳)
[حسنی بی‌دندون شده]
حسنی بی‌دندون شده
زار و پریشون شده
بی‌احتیاطی کرده
حالا پشیمون شده
با دندوناش شکسته
بادوم سخت و پسته
مک زده به آب نبات
هی جویده شکلات
قندون رو خالی کرده
وای که چه کاری کرده
دونه به دونه دندوناش
خراب شده یواش یواش
تا خونه همسایه‌ها
می‌آد صدای گریه‌هاش
 

گردآوری و نگارش:
#رها_فلاحی
 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
 

سرچشمه‌ها
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
https://beyadebaba.blogfa.com/category/21
https://www.ketabrah.ir/author/60359
https://www.daneshchi.ir
و...
 

  • رها فلاحی
۰۴
شهریور

ماهنامه ادبی رها منتشر شد

جدیدترین شماره‌ی ماهنامه‌ی ادبی، هنری و فرهنگی رها، با بررسی پرونده‌ی ادبی استاد شادروان "حسن اسدی" (شبدیز)، شاعر آذری، منتشر و در دسترس عموم قرار گرفت.

شماره‌ی پنجم از دوره‌ی جدید، انتشار ماهنامه‌ی ادبی رها، در ۱۹۷ صفحه، با سردبیری "زانا کوردستانی"، منتشر شد.

ماهنامه‌ی ادبی رها، با رویکرد انتشار آثار ادبی و هنری و فرهنگی، هنرمندان ایران و جهان در سه بخش ثابت شعر ایران، پرونده‌ی ادبی و شعر جهان و بخش‌های متغییر اخبار، نقد، روانشناسی، داستان و بخش کتاب، معرفی نویسنده، فیلم و... هر ماه به صورت برخط و رایگان منتشر می‌شود.

◇ در بخش معرفی نویسنده، گذری بر زندگی و آثار استاد زنده‌یاد "یارعلی پورمقدم" نویسنده‌ی فقید مسجدسلیمانی، داشته شده است.

◇ در بخش شعر ایران، شعرهایی از، بانوان و آقایان: نیلوفر فرزام، کامران رسول‌زاده، امید استادنوروزی(دیما)، حمیدرضا شکارسری، حمیدرضا اکبری(شروه)، فریبا نجفی، آفاق شوهانی، رضا اسماعیلی، شهرام شیدایی، رسول یونان، مهدی اشرفی، الینا نریمان، محمدرضا مهدیزاده، عرفان نظر آهاری، مهناز محمودی، محمود اکرامی، احمد شاملو، نسترن وثوقی، موسی بیدج، جواد محقق، سمیه امینی‌راد، یاور مهدی‌پور، علیرضا راهب، بهروز قزلباش، مانا آقایی، ضیاءالدین خالقی، محمدرضا شفیعی کدکنی، روژینا عمادی، کورش همه‌خانی، یدالله گودرزی، کیومرث منشی‌زاده، کریم رجب‌زاده، صادق رحمانی، سودابه امینی، مهدی باجلان، محمدرضا عبدالملکیان، حافظ موسوی، هاجر فرهادی،  سید اکبر میرجعفری، محمدرضا اصلانی، رجب افشنگ، جلال حاجی‌زاده، رضوان ابوترابی، لیلا عبدی، فرحناز یوسفی، علی نقویان، حجت یحیوی، مرضیه مرادی، مجید سعدآبادی، معصومه صابر، هرمز علیپور، علیرضا لبش، کورس احمدی، داود سوران، منیره حسین‌پوری، محمدتقی عزیزیان، سید علی میرباذل، سارا محمدی اردهالی، رضا محبی‌راد، سید علی میرافضلی، محمود شجاعی، حسن فرخی، قربان بهاری، پرویز اسلامپور، بهرام اردبیلی، ایرج کیا، علی سطوتی قلعه، حسن سهولی، محمد آزرم، مژگان معدنی، یدالله رویایی، لیلا طیبی، علی باباچاهی، شهین راکی، صابر سعدی‌پور، بهنود بهادری، بهنام ناصری، احمد بیرانوند، شهاب مقربین، یاسمین باقرصاد، رها فلاحی، فاطمه بیرانوند، محمد عسکری، کامران خسروی، مهرنوش ایزدپرست، علی صادقی، محمدرضا روزبه، سارا غضنفری، مهدی اخوان‌ثالث و طاهره خنیا، گنجانده شده است.

◇ در بخش کتاب ماه، به معرفی و بررسی و خوانشی بر کتاب "خانم لیزار، ما را گذاشته سر کار!" نوشته‌ی آقای "دَن گاتمن"، نویسنده‌ی آمریکایی‌ پرداخته شده است.

◇ در بخش داستان این شماره از ماهنامه‌ی ادبی رها، دو داستان گنجانده شده است، یک داستان برای بزرگسالان و یک داستان کودک به قلم داستان‌نویس و شاعر کودک بروجردی:
داستان نخست به نام "ویدا" به قلم استاد "فرزاد سیاهپوش" است و داستان دوم به نام "ای کاش غول می‌شدم!" نوشته‌ی رها فلاحی.

◇ در بخش شعر جهان این شماره، شعرهایی از: رسول همذاتوف، انار مفتی، تسو تایوا، محمد الأمین الکرخی، پل الوار، جوناس سالزجیبر، خورخه لوئیس بورخس، غسان کنفانی، ادهم شرقاوی، غادة‌ السمان، استفان مالارمه، جمال ثریا، شونتارو تانیکاوا، آدونیس، مارینه پطروسیان، یانیس ریتیوس، اکتاویو پاز، لطیف هلمت، ناظم حکمت، آلدا مرینی، ییلماز اوداباشی، نونو ژودیس، بختیار راستی، هالینا، پوشویاتوسکا، ریتا عودة، تورگوت اویار، پابلو نرودا، ‌انسی الحاج، اریش فرید، جان کیتس، ازدمیر آصف، رودولف رینالدی، مرید برغوثی، روزا ناصر، ایلهان برک و اکتاویو پاز، را می‌خوانیم.

◇ بخش پایانی مجله نیز، جدول کلمات متقاطعی است با طراحی زانا کوردستانی، که جهت سرگرمی و تقویت و ورزش ذهن و حافظه‌ی مخاطبان قرار داده شده است.


برای تهیه و دریافت فایل pdf رایگان ماهنامه‌ی ادبی رها، می‌توانید به آدرس‌های زیر مراجعه فرمایید:


https://t.me/mikhanehkolop3/22490

 

#پایگاه_خبری_رهانیوز
#رها_نیوز

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄


https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha

  • رها فلاحی
۲۷
مرداد

کتاب "همه به مینی شک می‌کنند" (ماجراهای مینی ۵) از سری کتاب‌های ماجراهای مینی؛ نوشته‌ی خانم "کریستینه نوستلینگر" نویسنده‌ی آلمانی است.

 

همه به مینی شک می‌کنند

کتاب "همه به مینی شک می‌کنند" (ماجراهای مینی ۵) از سری کتاب‌های ماجراهای مینی؛ نوشته‌ی خانم "کریستینه نوستلینگر" نویسنده‌ی آلمانی است.

کریستینه نوستلینگر (Christine Nöstlinger) (زاده ۱۳ اکتبر ۱۹۳۶ - درگذشت ۲۸ ژوئن ۲۰۱۸ ) نویسنده اتریشی در زمینه ادبیات کودک و نوجوان و برنده جایزه هانس کریستیان آندرسن در سال (۱۹۸۴).
این نویسنده اتریشی با نگارش داستان‌هایی در مورد پسرکی به نام "فرانتس" همراه با صدایی جیک مانند و همه دیگر ویِژگی‌های او به شهرت دست یافت. کریستینه نوستلینگر در ۱۳ اکتبر ۱۹۳۶ در وین متولد شد و در ۲۸ ژوئن ۲۰۱۸ در همان شهر درگذشت. وی پس از تحصیل در رشته گرافیک در آکادمی هنر کاربردی وین به نگارش مطلب برای روزنامه‌ها، مجلات و رادیو پرداخت. او اولین کتاب کودکانه اش را در سال ۱۹۷۰ با عنوان «فریدریکه سرخ آتشین» (Die feuerrote Friederike) در انتشارات «یوگند و فولک» منتشر کرد که کار تصویرگری اش را خودش انجام داده بود. از آن زمان نوستلینگر هر سال به انتشار کتاب‌های مصور کودکان و نوجوانان توسط ناشران مختلف می‌پردازد. آخرین کتاب منتشر شده از این نویسنده که در تابستان ۲۰۱۱ به زیر چاپ رفت کتاب شعر «توجه، کودکان» است.
او با نگارش بیش از ۱۰۰ رمان و کتاب مصور از جمله موفق‌ترین نویسندگان آلمانی زبان عرصه ادبیات کودکان و نوجوانان به شمار می‌رود که میلیون‌ها جلد از آثارش به فروش رسیده و به بیش از ۲۰ زبان نیز ترجمه شده است. بخشی از کتاب‌های این نویسنده دستمایه اقتباس ادبی قرار گرفته است.
نوستلینگر با سری داستان‌های فرانتس که مشتمل بر ۱۹ جلد است یا با کتاب‌هایی همچون «سوسک طلایی پرواز کرد» تاثیر عمیقی بر دوران کودکی چند نسل نهاد. آثار این نویسنده جوایز متعددی را برای او به ارمغان آورده که از جمله آنها می‌توان به جایزه ادبیات نوجوانان آلمان (۱۹۷۳)، "جایزه دولتی اتریش" برای ادبیات کودکان (۱۹۷۴)، جایزه کتاب کودک و نوجوان شهر وین، مدال هانس کریستیان آندرسن (۱۹۸۴)، جایزه یادبود آسترید لیندگرن (۲۰۰۳)، جایزه کتاب اقتصادی وین (۲۰۱۰) و جایزه افتخاری بین‌المللی کتاب «کورنی» در مونیخ برای مجموع آثار ادبی اش (۲۰۱۱) اشاره کرد.
همچنین نوستلینگر نشان افتخاری خدمت به جمهوری اتریش را در سال ۲۰۱۱ از "کلاودیا اشمیت" دریافت نمود.

این کتاب را انتشارات محراب قلم، برای کودک و نوجوان، در ۶۴ صفحه چاپ و منتشر کرده است.
لازم به ذکر است، انتشارات پیک ادبیات نیز این کتاب را با ترجمه‌ی خانم "آزاده نیازاده"، در ۶۶ صفحه چاپ و منتشر کرده است.
مترجم این کتاب خانم "گیتا رسولی" است.
خانم "گیتا رسولی" نویسنده و مترجم ایرانی، زاده‌ی سال ۱۳۴۱ خورشیدی، در مشهد است. او کارشناس رشته‌ی زبان و ادبیات آلمانی و فارغ‌التحصیل مؤسسه‌ی گوته آلمان است. ایشان فعالیت خود را در زمینه‌ی ترجمه‌ی کتاب‌های کودک و نوجوان از سال ۱۳۸۵ آغاز کرد. او همچنین عضو گروه (داستان-ترجمه) شورای کتاب کودک می‌باشد.

ویراستار کتاب آقای پژمان واسعی، و گرافیست آن آقای کیانوش غریب‌پور است.

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

کتاب مصور "همه به مینی شک می‌کنند"، دارای داستانی است، که به زبانی ساده و روان برای گروه سنی (ج) نگاشته شده است.

در این داستان همه‌ی پسرهای مدرسه برچسب فوتبالیست‌ها را جمع می‌کنند، و آن‌ها را توی آلبوم فوتبال‌شان می‌چسبانند.
"موریتس" برادر "مینی" همه‌ی پول توجیبی‌هایش را کورن فلکس (برشتوک) می‌خرد، به امید جمع‌آوری برچسب‌های فوتبالی و جعبه‌اش را باز می‌کند، برچسب فوتبالی‌اش را بر می‌دارد و جعبه را کامل و دست نخورده توی سطل آشغال می‌اندازد.
"موریتس" یک بدشانسی بزرگ آورده است، او از همه‌ی جعبه‌های برشتوک عکس «هانزی هوبر» که بازیکن مشهوری هم نیست را در می‌آورد.
یک روز "یو"، همکلاسی برادر "مینی"، آلبوم ارزشمند برچسب‌های فوتبالی‌اش را گم کرده است. "مینی" آلبوم را در کشوی برادرش می‌بیند و تصمیم می‌گیرد بی‌سر و صدا آن را به صاحبش برگرداند.

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

◇ از متن کتاب:
(۱)
مینی و ماکس همیشه با هم به مدرسه می‌روند. خانه‌ی ماکسی درست سرکوچه است. بیش‌تر اوقات او جلوی ساختمانشان منتظر می‌ماند تا مینی از خانه بیرون بیاید.
وقتی مینی و ماکس دو روز بعد از تعطیلات عید پاک به مدرسه رفتند، آلکس هیجان‌زده به آن‌ها گفت: دیروز یک نفر آلبوم فوتبال یو را دزدیده! وقتی به خانه رفته، آلبوم توی کوله پشتی‌اش نبوده!
الویرا گفت: دخترها این جور چیزها را نمی‌دزدند. کار یکی از پسرهای کلاسش بوده!
میشل گفت: شاید هم کار کس دیگری بوده. زنگ سوم کلاس چهارمی‌ها توی سالن ورزش بودند. آن وقت یکی وارد کلاس خالی شده و از توی کوله پشتی آن را برداشته.
توی زنگ تفریح بزرگ، یو کلاس به کلاس رفت و برگه‌ای را که کپی کرده بود، روی میز معلم‌ها گذاشت. روی برگه با خط خوب نوشته بود:
دزد عزیز، آلبوم من برایم خیلی باارزش است. لطفاً آن را به من برگردان. آن را با پست برایم بفرست. این‌طوری شناخته نمی‌شوی. آدرس من: خیابان لرشن 4/5 با تشکر فراوان یوهاسلینگر

(۲)
ماکسی جلوی ساختمان نبود. او کنار خیابان توی صف نانوایی ایستاده بود و انتظار می‌کشید نوبتش شود. می‌خواست یک شیرینی دارچینی و یک دونات برای مینی بخرد، چون مینی شیرینی دارچینی و دونات را خیلی خیلی دوست داشت.

(۳)
موریتس تابلویی به در اتاقش زده و رویش نوشته:
بدون اجازه وارد نشوید!
مامان و بابا اصلأ به آن تابلو اهمیت نمی‌دهند، بدون این‌که بپرسند اجازه دارند یا نه، وارد اتاق می‌شوند. آن‌ها حتی در هم نمی‌زنند.

(۴)
مینی پتو را تا گردنش بالا کشید و چشم‌هایش را بست و فکر کرد:
موریتس با من مهربان است...
هیچ‌کس فکر نمی‌کند که من دزدم...
یو دوست من است...
پنج تا بچه‌ی فقیر هر کردام یک ماشین مسابقه گیرشان می‌آید...
و آهسته گفت: "واقعأ روز خوبی بود!"
و بعد خوابش برد.
 

گردآودی و نگارش:
#رها_فلاحی

 

  • رها فلاحی